کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریزه ریزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رندش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [قدیمی] randeš ریزه و تراشۀ چیزی؛ ریزه و تراشه که هنگام تراشیدن چوب یا چیز دیگر فرومیریزد.
-
شادخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] šādex ۱. کودک.۲. جوان.۳. ریزه و نازک و تروتازه.
-
رند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رندش› [قدیمی] rand آنچه هنگام تراشیدن و رنده کردن چیزی فرومیریزد؛ ریزه و تراشه که هنگام رنده کردن چوب جدا میشود؛ تراشه.
-
حطام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hotām ۱. ریزه و شکستۀ چیزی.۲. پاره و شکسته از یک چیز خشک.۳. خرده و ریزۀ گیاه که زیر پا میریزد.۴. [مجاز] مال دنیا.
-
کلوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] kaluk پسر کوچک و نوجوان: ◻︎ تا یکی خُم بشکند ریزه شود سیصد سبو / تا مِرَد پیری به پیش او مِرَد سیصد کلوک (عسجدی: ۴۶).
-
تخله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] taxle ۱. نعلین.۲. عصا: ◻︎ اندر فضایل تو عدم گویی / چون تخلهٴ کلیم پیمبر شد (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۲۳).۳. ریزه، خرده، و تراشۀ چیزی.
-
ضرام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zerām ۱. هیزم نازک، ریزه، سست، و نرم که با آن آتش روشن میکنند.۲. هیزم افروخته.۳. (اسم مصدر) زبانه کشیدن آتش.