کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریاضی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ریاضی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم،) [عربی: ریاضیّ] ‹ریاضیات› riyāzi ۱. (ریاضی) علمی که دربارۀ مقادیر و اعداد بحث میکند و شامل حساب، جبر، مقابله، و هندسه است.۲. (صفت نسبی، منسوب به ریاضَة) مربوط به ریاضیات.۳. (صفت نسبی، منسوب به ریاضَة، اسم) از رشتههای دبیرستانی.
-
جستوجو در متن
-
منها
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] menhā ۱. (ریاضی) تفریق.۲. (ریاضی) علامت تفریق.۳. (حرف اضافه + ضمیر) [قدیمی] از او؛ از آن.
-
حجم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: حُجُوم] hajm ۱. (ریاضی) مقداری از فضا که در تصرف جسم باشد.۲. (ریاضی) جسم فضایی.۳. [مجاز] اندازه؛ مقدار: حجم کارمان زیاد است.
-
تنصیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tansif ۱. (ریاضی) نصف کردن؛ دونیم کردن چیزی.۲. به نیمۀ چیزی رسیدن.
-
جیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جَیب، جمع: جیوب] [قدیمی] jeyb ۱. گریبان؛ یقه.۲. (ریاضی) =سینوس
-
مستوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostavi ۱. برابر.۲. (ریاضی) هموار.۳. راستودرست.
-
مضارب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مَضرَب] mazāreb ۱. (ریاضی) = مَضرَب۲. [قدیمی] خیمهها.
-
برخه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] barxe ۱. حصه؛ جزء؛ پارهای از چیزی.۲. (ریاضی) کسر؛ عدد کسری.
-
گنجایش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) gonjāyeš ۱. ظرفیت؛ توانایی نگهداری چیزی در خود.۲. توانایی.۳. (اسم) (ریاضی) حجم.
-
تکعیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tak'ib ۱. (ریاضی) مکعب ساختن چیزی.۲. چهارگوشه ساختن.۳. پر کردن ظرف.
-
پرانتز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: parenthèse] parāntez علامتی به شکل () که در دو طرف کلمه، جملۀ معترضه، یا عبارتهای ریاضی گذاشته میشود.
-
ساقین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ساقَین] [قدیمی] sāqeyn ۱. تثنیۀ ساق؛ دو ساق.۲. (ریاضی) دو خط که از دو سمت بر زاویهای احاطه دارد.
-
مضروب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mazrub ۱. زدهشده؛ کتکخورده.۲. (اسم) (ریاضی) عددی که در عدد دیگر ضرب شده.
-
مکعب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] moka''ab ۱. (ریاضی) جسمی که دارای شش سطح مربع باشد.۲. [قدیمی] چهارگوشه.