کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رکاب کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گران رکاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] gerānrekāb سواری که در میدان جنگ پایداری و در برابر دشمن ایستادگی کند.
-
پابه رکاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] pāberekāb ۱. کسی که پا در رکاب اسب گذاشته و در حال سوار شدن است؛ آمادۀ سوار شدن بر مرکب و به راه افتادن.۲. [مجاز] زودگذر؛ ناپایدار؛ موقتی.
-
رکاب دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] rekābdār ۱. جلودار.۲. کسی که وظیفهاش نگه داشتن رکاب اسب است تا دیگری سوار اسب شود.۳. کسی که سواره یا پیاده همراه مخدوم خود میرود و لوازم او را با خود میبرد.۴. [قدیمی] ساقی.
-
خوش رکاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] xošrekāb ویژگی مَرکبی که رام و تربیتشده و خوب سواری میدهد.
-
سبک رکاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] sabokrekāb سوار چابک و تندرو.
-
هم رکاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] hamrekāb ۱. دو یا چند سوار که در کنار هم حرکت کنند.۲. [مجاز] قرین؛ همنشین.