کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رژه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹رجه› reže ۱. (نظامی) عبور صفهای مرتب سربازان از برابر پادشاه یا یکی از امرا و فرماندهان بزرگ ارتش؛ دفیله.۲. [قدیمی] رده؛ صف.
-
جستوجو در متن
-
اسپ ریس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: asprēs, aspras] ‹اسبریس، اسپریز، اسپرز، اسپرس، سپریس، اسپریش، اسپرسپ، اسپرسف› [قدیمی] 'aspris میدان اسبدوانی، چوگانبازی، یا رژه و تاختوتاز با اسب.
-
دفیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: défilé] defile ۱. حرکت نمایشی مانکنها در سالن های نمایش لباس.۲. [منسوخ] رژه.
-
اوشنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'o[w]šang ۱. ریسمانی که در خانهها کنار دیوار یا جای دیگر میبندند و جامهها را روی آن میاندازند؛ رژه؛ ریجه؛ بند.۲. ریسمانی که خوشههای انگور یا میوههای دیگر را به آن آویزان میکنند؛ آونگ؛ اوننگ.
-
سان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sān ۱. رسم؛ عادت.۲. [قدیمی] طرز؛ روش.۳. مثل؛ طور: بهسان، برسان، چهسان، یکسان، دیگرسان، بدانسان، ازاینسان، ◻︎ جمله صید این جهانیم ای پسر / ما چو صعوه مرگ برسان زغن (رودکی: ۵۰۵)، ◻︎ نه همهسال کار هموار است / نه بههر وقت حال یکسان است (مسع...