کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رُّؤْيَا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رؤیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ro[w]yā, ro'yā ۱. آنچه شخص در خواب میبیند.۲. آنچه واقعیت ندارد.〈 رؤیای صادق (صادقه): حقایقی که در خواب دیده میشود.
-
جستوجو در متن
-
حلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَحلام] [قدیمی] holm آنچه در خواب میبینند؛ رؤیا؛ خواب.
-
گوشاسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گوشاسپ› [قدیمی] gušāsb ۱. خواب.۲. رؤیا؛ خواب خوش.
-
بوشاسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: būsāsp] ‹بوشاسپ، بشاسب، پشاسپ، بوشپاس، گوشاسب› [قدیمی] bušāsb خواب؛ رؤیا؛ خواب خوش: ◻︎ نه در بیدار گفتم نه به بوشاسب / نگویم جز به پیش تخت گشتاسب (زراتشتبهرام: مجمعالفرس: بوشاسب).
-
خواب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xvāb، مقابلِ بیداری] ‹خوار› xāb ۱. حالت آسایش در انسان و حیوان که در طی آن حواس ظاهری انسان از کار میافتد.۲. تصاویر، وقایع، و مناظری که هنگام خواب از ذهن انسان میگذرد؛ رؤیا.۳. (صفت) [مجاز] بیخبر.۴. جهتی که پُرز دارای تمایل به خم شدن ...