کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رِشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) reštan ریسیدن؛ پنبه یا پشم را با دوک تاب دادن و بهشکل نخ درآوردن.
-
واژههای همآوا
-
رشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) reštan ریسیدن؛ پنبه یا پشم را با دوک تاب دادن و بهشکل نخ درآوردن.
-
جستوجو در متن
-
باغند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پاغند، پاغنده، باغنده، غند، غنده› [قدیمی] bāqond پنبۀ زدهشده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند.
-
بندش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بندک، پندش، کندش› [قدیمی] bandaš پنبۀ زدهشده و گلولهکردهشده برای رشتن؛ غنده؛ بنجک.
-
چرخ ریسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) čarxrisi پنبه رشتن بهوسیلۀ چرخ؛ نخریسی.
-
غزل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qazl ۱. ریسیدن؛ رشتن.۲. (اسم) رشته؛ نخ.
-
پنجک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پنجش، پندش، پندک› [قدیمی] ponjak پنبۀ زدهشده که گلوله کرده باشند برای رشتن؛ گلولۀ پنبۀ زدهشده؛ غنده؛ پاغند.
-
پندش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بندش، پندک، پند› [قدیمی] pondaš پنبۀ زدهشده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند؛ گلولۀ پنبۀ حلاجیکرده؛ غنده؛ پنجک.
-
غنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غند، غندش› [قدیمی] qonde ۱. هرچیز پیچیده و گلولهشده.۲. پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند؛ پنبۀ گلولهشده.۳. (زیستشناسی) عنکبوت.
-
پود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pud ۱. رشته؛ نخ.۲. [مقابلِ تار] رشتهای که در پهنای پارچه بافته میشود: ◻︎ بیاموختشان رشتن و تافتن / به تار اندرون پود را بافتن (فردوسی: ۱/۴۲).۳. (صفت) [قدیمی] = پوده