کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رَيْحَانٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ریحان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: رَیاحین] (زیستشناسی) reyhān ۱. از سبزیهای خوردنی خوشبو با ساقۀ نازک و برگهای درشت بیضی که بهصورت خام خورده میشود؛ اسپرغم؛ اسپرم؛ شاهاسپرغم.۲. [قدیمی] هر گیاه سبز و خوشبو.
-
جستوجو در متن
-
شاه اسپرغم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šāh-sparhm] ‹شاهاسفرهم، شاهاسپرهم، شاهاسپرم، شاهسپرم، شاسپرم، شاهپرم› (زیستشناسی) [قدیمی] šāh[']esparqam = ریحان
-
ریاحین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ریحان] (زیستشناسی) [قدیمی] rayāhin, riyāhin = ریحان
-
نازبو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نازبوی› (زیستشناسی) nāzbu ریحان؛ ضیمران.
-
ریحانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ریحانَة] [قدیمی] reyhāne دستۀ ریحان.
-
شیبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شیبَة] (زیستشناسی) šaybe ریحان کرمانی؛ افسنتین.
-
ضومران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ضَومَران] (زیستشناسی) [قدیمی] zo[w]ma(o)rān ضیمران؛ ریحان؛ شاهاسپرم.
-
ضیمران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ضَیمَران] ‹ضومران› (زیستشناسی) [قدیمی] zeyma(o)rān ریحان؛ شاهاسفرم.
-
بادروج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بادروگ، بادرویه، بادرو› (زیستشناسی) bādruj نوعی ریحان با برگهای ریز، شاخههای باریک، و گلهای سرخرنگ؛ ریحان کوهی؛ ترۀ خراسانی؛ بورنگ؛ بوینگ.
-
فاخور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) fāxur نوعی گیاه خوشبو؛ ریحانالشیوخ؛ برنجاسف؛ بومادران.
-
اسپرغم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اسفرغم، سپرغم، اسپرهم، سپرهم، اسپرم، سپرم، اسفرم› [قدیمی] 'a(e)sparqam ۱. گُل.۲. هر گیاه خوشبو.۳. (زیستشناسی) = ریحان
-
بالنگو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bāla(e)ngu گیاهی از خانوادۀ نعناع با برگهایی باریک شبیه برگ ریحان و گلهای آبیرنگ که تخم آن مصرف دارویی دارد.
-
جادومنش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jādumaneš دارای روش و منش جادوگران؛ فریبنده: ◻︎ جادومنشی به دل ربودن / ریحان نفسی به عطر سودن (نظامی۳: ۴۶۵).
-
شاسپرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاهسپرم، شاهاسپرم، شاهاسپرغم، اسپرغم› (زیستشناسی) [قدیمی] šāsparam = ریحان: ◻︎ از سر شاسپرم تا نکنی لَختی کم / ندهد رونق و بالنده و بویا نشود (منوچهری: ۳۴).