کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رَم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رم
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ رمیدن) ram = رمیدن〈 رم کردن: (مصدر لازم)۱. از جا دررفتن.۲. گریختن از پیش کسی یا چیزی از روی ترس؛ رم خوردن؛ رم زدن.〈 رم دادن: (مصدر متعدی) ترساندن و فرار دادن. Δ بیشتر دربارۀ جانوران میگویند.
-
رم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ram] [قدیمی] ram ۱. گروه گاو، گوسفند، یا سایر چهارپایان؛ گله؛ رمه: ◻︎ کمند کیانی همیداد خم / که آن کرّه را بازگیرد ز رم (فردوسی: ۱/۳۳۵).۲. دسته؛ گروه: ◻︎ لفظی ز تو وز عقول یک خیل / رمزی ز تو و از فحول یک رم (خاقانی: ۲۷۸).
-
رم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ra(o)m ۱. درون دهان.۲. گرداگرد دهان.
-
رم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ram[m] اصلاح کردن؛ نیکو کردن؛ اصلاح کردن و درست کردن خرابی بنا یا چیز دیگر.
-
رم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ ریم] [قدیمی] rem چرک؛ چرک زخم.
-
رم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rom = رومه
-
واژههای همآوا
-
رم
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ رمیدن) ram = رمیدن〈 رم کردن: (مصدر لازم)۱. از جا دررفتن.۲. گریختن از پیش کسی یا چیزی از روی ترس؛ رم خوردن؛ رم زدن.〈 رم دادن: (مصدر متعدی) ترساندن و فرار دادن. Δ بیشتر دربارۀ جانوران میگویند.
-
رم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ram] [قدیمی] ram ۱. گروه گاو، گوسفند، یا سایر چهارپایان؛ گله؛ رمه: ◻︎ کمند کیانی همیداد خم / که آن کرّه را بازگیرد ز رم (فردوسی: ۱/۳۳۵).۲. دسته؛ گروه: ◻︎ لفظی ز تو وز عقول یک خیل / رمزی ز تو و از فحول یک رم (خاقانی: ۲۷۸).
-
رم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ra(o)m ۱. درون دهان.۲. گرداگرد دهان.
-
رم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ram[m] اصلاح کردن؛ نیکو کردن؛ اصلاح کردن و درست کردن خرابی بنا یا چیز دیگر.
-
رم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ ریم] [قدیمی] rem چرک؛ چرک زخم.
-
رم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rom = رومه
-
جستوجو در متن
-
رماننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] ramānande آنکه دیگری را میترساند و رم میدهد؛ رمدهنده.