کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رَسیدَن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: rasītan] re(a)sidan ۱. وارد شدن به مقصد مورد نظر؛ واصل شدن.۲. متصل شدن به چیزی؛ پیوستن به چیزی: دستش به بالای طاقچه نمیرسید.۳. [عامیانه] وقت داشتن برای انجام کاری؛ فرصت داشتن: نمیرسم کارها را تمام کنم.۴. پخته شدن میوه؛ کامل شدن ...
-
واژههای همآوا
-
رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: rasītan] re(a)sidan ۱. وارد شدن به مقصد مورد نظر؛ واصل شدن.۲. متصل شدن به چیزی؛ پیوستن به چیزی: دستش به بالای طاقچه نمیرسید.۳. [عامیانه] وقت داشتن برای انجام کاری؛ فرصت داشتن: نمیرسم کارها را تمام کنم.۴. پخته شدن میوه؛ کامل شدن ...
-
جستوجو در متن
-
تلاقی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] talāqi ۱. به هم رسیدن؛ رسیدن دو شخص یا دو چیز به هم.۲. یکدیگر را دیدن؛ دیدار کردن با هم.
-
فرارسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) farāra(e)sedan ۱. رسیدن؛ درآمدن.۲. نزدیک شدن و رسیدن وقت چیزی یا کاری.
-
وصال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] vesāl ۱. رسیدن به محبوب و همآغوشی با وی.۲. دست یافتن به چیزی؛ رسیدن.۳. (تصوف) رسیدن به مرحلۀ فناء فیالله؛ رسیدن به معشوق ازلی.
-
نیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نَیل] neyl رسیدن به مطلوب؛ به دست آوردن مطلوب؛ رسیدن به مراد و مقصود خود.
-
دررسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] darre(a)sidan ۱. رسیدن؛ فرارسیدن.۲. بهموقع رسیدن.۳. ناگاه وارد شدن.
-
درک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] dark ۱. دریافتن؛ پی بردن.۲. رسیدن به چیزی.۳. رسیدن به حاجت.
-
اغاثه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اغاثَة] ‹اغاثت› [قدیمی] 'eqāse به فریاد کسی رسیدن؛ فریادرسی.
-
اکتهال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ektehāl به میانسالی رسیدن؛ میانسالی.
-
انجامیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] 'anjāmidan به پایان رسیدن؛ پایان یافتن.
-
ملتقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] moltaqā محل جای به هم رسیدن؛ جای دیدار کردن؛ تلاقی.
-
مبلغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مبالغ] mablaq ۱. اندازه و مقداری از پول.۲. [قدیمی] حد رسیدن؛ جای رسیدن.۲. [قدیمی] حد و نهایت چیزی.