کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رو دادن به کسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آب رو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ābro[w] ۱. جای گذشتن آب؛ آبراه؛ آبراهه؛ راه آب.۲. جویی که برای گذشتن آب درست میکنند.
-
ازان رو
فرهنگ فارسی عمید
(قید، حرف) ‹ازآنرو› 'az[']ānru = زیرا
-
آفتاب رو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āftābru هر جای روبهآفتاب که آفتاب بر آن میتابد؛ آفتابگیر.
-
ارابه رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'arrabero[w] ویژگی راهی که قابل عبورومرور ارابه باشد.
-
بهشتی رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بهشتیروی› [قدیمی، مجاز] beheštiru خوبرو؛ زیبا.
-
کاروان رو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kār[e]vānro[w] راهی که کاروان از آن عبور میکند.
-
گرم رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] garmro[w] ۱. تندرو؛ روندۀ بهشتاب.۲. (تصوف) سالکی که با شورواشتیاق در طلب مقصود بکوشد: ◻︎ چنان گرمرو در طریق خدای / که خار مغیلان نکندی ز پای (سعدی۱: ۸۳).
-
کم رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ پررو] [مجاز] kamru باشرم.
-
گستاخ رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gostāxro[w] ۱. روندۀ گستاخ و بیپروا.۲. آنکه طریق گستاخی پیشگیرد.
-
گستاخ رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gostāxru بیپروا؛ بیشرم.
-
گشاده رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گشادهروی› gošāderu ۱. [مجاز] خوشرو؛ خندان.۲. [مقابلِ روبسته] [قدیمی] بیحجاب.
-
گل رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گلروی› [قدیمی، مجاز] golru گلرخ؛ گلچهره؛ خوبرو.
-
گنداب رو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gandābro[w] جایی که آبهای گندیده از آن عبور کند.
-
خنده رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ اخمو] ‹خندهروی› xanderu خندان؛ گشادهرو.
-
دنباله رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] dombālero[w] پیرو؛ آنکه پشت سر دیگری برود.