کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روی را زمین انداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چپ روی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (سیاسی) čapra(o)vi با سیاست دولت مخالفت کردن.
-
فراخ روی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] farāxra(o)vi ۱. تجاوز از حد خود: ◻︎ مکن فراخروی در عمل اگر خواهی / که وقت رفع تو باشد مجال دشمن تنگ (سعدی: ۷۰).۲. آسانگیری.۳. اسراف.
-
پس روی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pasravi ۱. [مقابلِ پیشروی] حرکت به عقب.۲. [قدیمی] پیروی؛ متابعت.
-
پیاده روی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) piyāderavi ۱. راه رفتن پیاده.۲. گردش پیاده.
-
زیاده روی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [مجاز] ziyāderavi تجاوز از حد معین؛ افراط در کاری.
-
شب روی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) šabra(o)vi ۱. راه رفتن در شب؛ شبگردی.۲. [قدیمی، مجاز] راهزنی یا عیاری در شب.
-
روی زرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ruyzard ۱. زردچهره.۲. [مجاز] شرمسار؛ شرمنده؛ خجل.
-
روی زردی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] ruyzardi شرمساری؛ شرمندگی.
-
روی هم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مجاز] ruyeham جمعاً؛ کلاً.
-
صیغه روی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] siqera(o)vi صیغه رفتن؛ کار و عمل زن صیغهرو.
-
روی هم رفته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی، قید) [مجاز] ruyehamrafte ۱. جمعاً؛ کلاً.۲. از هر لحاظ.
-
جستوجو در متن
-
طناب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طِناب] tanāb رسن؛ ریسمان؛ رشتۀ کلفت.〈 طناب انداختن: (مصدر متعدی)۱. کمند انداختن؛ با کمند کسی را گرفتار ساختن.۲. ریسمان به گردن کسی انداختن و او را خفه کردن.
-
افکندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: afgandan] ‹اوکندن، اوکنیدن، فکندن، افگندن› 'afkandan ۱. به دور انداختن؛ انداختن؛ پرت کردن.۲. بر زمین زدن.۳. کنار زدن چادر یا نقاب و امثال آنها.۴. [قدیمی] گستردن و پهن کردن فرش.۵. [قدیمی] افشاندن؛ پاشیدن.۶. [قدیمی] حذف کردن.۷...
-
پروژکتور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: projecteur] po(e)rožektor ۱. وسیلۀ تولید کنندۀ نور که برای انداختن روشنایی بیشتر در روی زمین یا نقطۀ معینی به کار میرود؛ نورافکن.۲. (هنر) دستگاه نمایش فیلم و اسلاید.