کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روی در روی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اسلاید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: slide] (عکاسی) 'eslāyd عکسی که بر روی صفحۀ شفاف گرفته میشود و در دستگاه پروژکتور بر روی پرده منعکس میگردد.
-
بندبازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bandbāzi هنرنمایی و کارهای شگفتانگیز بر روی ریسمانی که در بلندی کشیده میشود، راه رفتن روی ریسمان.
-
لوژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: luge] (ورزش) lo(u)ž دستگاهی برای سُر خوردن روی برف و یخ که در پیستهای اسکی روی آن مینشینند.
-
زینک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: zinc] zink ۱. (شیمی) روی.۲. فلزی که در گراورسازی به کار میرود و روی آن عکس میگیرند.
-
تمبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: timbre] tam[b]r تکۀ کاغذ کوچک چهارگوشه که روی آن عکس شخص یا چیزی و نرخ معیّنی چاپ شده و در پستخانه روی پاکتها میچسبانند یا در ادارات دیگر روی نامهها و اسناد چسبانده میشود.
-
خرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ خر] xarak ۱. خر کوچک.۲. (ورزش) در ژیمناستیک، وسیلهای به شکل چهارپایهای چوبی.۳. چهارپایۀ بزرگی که تختۀ درازی بر روی آن نصبشده و کارگران ساختمانی هنگام کار کردن بالای آن میایستند.۴. در نجاری، سهپایهای که چوب را برای بریدن بر روی آن ق...
-
آژند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اژند› [قدیمی] 'āžand گلی که در ساختمان روی سنگ یا آجر میکشند و بعد سنگ یا آجر دیگر را روی آن میگذارند؛ ملاط.
-
گرزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گرزین› [قدیمی] garzan ۱. تاج مرصع که در قدیم روی تخت بالای سر پادشاهان میآویختهاند؛ تاج.۲. طرز قرار گرفتن گلها بر روی شاخهها، مانند گل گاوزبان.
-
کوزبند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) kuzband شیوهای در زراعت که بذر را روی پل میکارند تا هنگام آب دادن، آب روی آن را فرانگیرد و فقط به ریشه و پایین ساقه برسد.
-
غلتیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹غلطیدن› qaltidan غلت خوردن در روی زمین از یکپهلو به پهلوی دیگر؛ گردیدن جسمی بر روی جسم دیگر بهپهنا یا بهپهلو؛ غلت خوردن؛ غلت زدن.
-
پالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: palette] (نقاشی) pālet تختۀ بیضیشکلی که نقاشان روی دست چپ خود میگیرند و رنگهایی را که لازم دارند در روی آن آماده و ترکیب میکنند.
-
شبنم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šabnam رطوبتی که شب روی گیاهها یا چیزهای دیگر تولید میشود؛ قطرهای شبیه دانۀ باران که شب در روی برگ گل یا گیاه مینشیند؛ بشم؛ بژم؛ بشک؛ اپشک؛ افشک؛ افشنگ.
-
ملیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) malile ۱. رشتههای باریک زر و سیم که با آنها روی لباس نقشونگار و زردوزی میکنند.۲. نقشونگاری که با رشتههای زر و سیم در روی پارچه دوخته باشند.
-
درازکش
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عامیانه] derāzke(a)š حالتی از قرار گرفتن بر روی زمین، بهخصوص در موقع تیراندازی، که به سینه روی زمین میخوابند و پاها را دراز میکنند.
-
بی خودانه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) bixodāne ۱. در حالت بیخودی.۲. از روی آشفتگی.