کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روشن چشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
راست روشن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] rāstravešn = راستروش
-
روشن بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] ro[w]šanbin بینا؛ دانا؛ هوشیار.
-
روشن بینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] ro[w]šanbini بینایی؛ دانایی.
-
روشن چراغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] ro[w]šančerāq از الحان قدیم ایرانی.
-
روشن دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] ro[w]šandel ۱. روشنضمیر؛ زندهدل؛ آگاه و دانا.۲. نابینا؛ کور.
-
روشن رای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] ro[w]šanrāy آنکه دارای عزم، تدبیر، و اندیشۀ روشن است؛ روشنفکر.
-
روشن روان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] ro[w]šanravān ۱. = روشندل۲. شاد و خوشحال.
-
روشن ضمیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] ro[w]šanzamir = روشندل
-
روشن فکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] ro[w]šanfekr ۱. دانا؛ باهوش.۲. آنکه متجدّدانه و بر پایۀ تعقّل فکر میکند.
-
روشن قیاس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] ro[w]šanqiyās زیرک؛ تیزفهم؛ بافراست.
-
روشن نهاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] ro[w]šannahād خوشطینت؛ پاکطینت.
-
تاریک روشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tārikro[w]šan تاریکوروشن؛ اول سپیدهدم که هنوز هوا خوب روشن نشده؛ صبح کاذب؛ دم گرگ.
-
سایه روشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sāyero[w]šan ۱. تاریکی و روشنایی؛ حالت میان تاریکی و روشنایی.۲. قسمتی از تصویر یا منظره که در آن سیاهی سایه و روشنایی نور در هم آمیخته باشد.
-
جستوجو در متن
-
ستاره چشم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] setāreče(a)šm دارای چشمهای روشن و درخشان.