کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روشنچهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čihr.čīhr] ‹چهره› [قدیمی] čehr ۱. روی؛ رخسار.
-
روشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] ravešn = رَفتن
-
روشن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: rošn] ro[w]šan ۱. تابان؛ تابناک؛ درخشان.۲. افروخته.۳. [مقابلِ تاریک] جایی که نور به آن میتابد.۴. [مجاز] واضح و آشکار؛ روش؛ روشان.۵. [مجاز] آگاه؛ بصیر: ◻︎ شب مردان خدا روز جهانافروز است / روشنان را بهحقیقت شب ظلمانی نیست (سعدی۲: ۶۳۶).
-
گرفته چهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گرفتهچهره› [قدیمی] gereftečehr ۱. اخمکرده.۲. [مجاز] ملول؛ غمگین.
-
پری چهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پریچهره› [قدیمی] paričehr کسی که چهرهای مانند چهرۀ پری دارد؛ پریرخسار؛ پریروی؛ خوشگل؛ زیباروی: ◻︎ خوشا عاشقی خاصه وقت جوانی / خوشا با پریچهرگان زندگانی (فرخی: ۳۹۲).
-
پاک چهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pākčehr زیبا؛ خوشصورت؛ پاکیزهرو؛ دارای چهرۀ پاک و روشن.
-
پوشیده چهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pušidečehr روپوشیده؛ روپنهانکرده؛ نقابدار؛ مستور؛ پوشیدهرخ؛ پوشیدهروی.
-
تازه چهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] tāzečehr ۱. جوان خوشرو.۲. شاد؛ خندان.۳. شاداب.
-
راست روشن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] rāstravešn = راستروش
-
روشن بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] ro[w]šanbin بینا؛ دانا؛ هوشیار.
-
روشن بینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] ro[w]šanbini بینایی؛ دانایی.
-
روشن چراغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] ro[w]šančerāq از الحان قدیم ایرانی.
-
روشن دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] ro[w]šandel ۱. روشنضمیر؛ زندهدل؛ آگاه و دانا.۲. نابینا؛ کور.
-
روشن رای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] ro[w]šanrāy آنکه دارای عزم، تدبیر، و اندیشۀ روشن است؛ روشنفکر.
-
روشن روان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] ro[w]šanravān ۱. = روشندل۲. شاد و خوشحال.