کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روستایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روستایی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به روستا) rustāy(')i ۱. مربوط به روستا: لباس روستایی.۲. از مردم روستا؛ دهاتی: مرد روستایی.۳. [مجاز] سادهلوح؛ احمق.
-
جستوجو در متن
-
مدری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به مدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] madari روستایی.
-
غلچگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] qalčegi روستایی بودن.
-
کلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به کل۲) [قدیمی] koli روستایی؛ دهنشین.
-
غلچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] qalče روستایی؛ اهل روستا.
-
موژیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] [منسوخ] mužik مرد روستایی روسی.
-
ده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: deh] deh آبادی کوچک که دارای چند خانۀ روستایی باشد؛ روستا؛ دیه.
-
کلبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kurpak] kolbe ۱. خانۀ کوچک؛ خانه.۲. خانۀ روستایی.۳. [قدیمی] دکان.
-
کولک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kulak کدو یا سبد کوچکی که زنان روستایی در پای چرخ نخریسی میگذارند و گلولههای نخ را در آن میاندازند.
-
فهلویات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] (ادبی) fahlaviy[y]āt اشعار و ترانههایی که به لهجههای محلی یا روستایی سروده شده، مانند اشعار باباطاهر عریان و ترانههایی که در فارس، کرمان، و بعضی نواحی دیگر متداول است.
-
لالکا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لکا، لخا، لالک› [قدیمی] lālakā ۱. کفش؛ پاافزار: ◻︎ وآن را که بر آخور ده اسب تازیست / در پای برادرش لالکا نیست (ناصرخسرو: ۱۱۵).۲. کفشی که مردم روستایی به پا کنند.۳. (زیستشناسی) تاج خروس.