کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روز تا روز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نیمروز
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [پهلوی: nēmrōč] [قدیمی] nimruz ۱. هنگام ظهر.۲. (اسم) میان روز؛ وسط روز؛ ظهر.۳. (اسم) نیمهای از روز.۴. (اسم) [مجاز] جنوب.۵. (اسم) (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانه باربد: ◻︎ چو گفتی نیمروز مجلسافروز / خِرَد بیخود بُدی تا نیمهٴ روز (نظامی۱۴: ۱۰...
-
ماه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: māh] ‹ماج، مانگ› māh ۱. (نجوم) از کرات آسمانی که در هر ۲۹ روز و ۱۲ ساعت و۴۴ دقیقه یک بار به دور زمین میگردد و از خورشید کسب نور میکند؛ قمر.۲. واحد اندازهگیری زمان برابر با یکدوازدهم سال.۳. (صفت) [عامیانه، مجاز] زیبا.۴. در گاهشماری ...
-
بهمنگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bahmangān جشنی که ایرانیان قدیم، تا چند قرن پس از اسلام، در روز دوم بهمن، بهواسطۀ توافق نام روز با نام ماه میگرفتهاند و در این روز انواع خوراکها پخته و مهمانی میکردهاند؛ بهمنروز.
-
بسا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) basā ۱. بس؛ بسیار:◻︎ به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری / بسا کسا که به روز تو آرزومند است (رودکی: ۴۹۴).۲. (قید) احتمال دارد که؛ شاید.
-
مهرگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: mitragan] [قدیمی] mehr[e]gān ۱. ماه مهر.۲. [مجاز] پاییز.۳. روز شانزدهم از هر ماه خورشیدی.۴. در آیین زردشتی، جشن باستانی که پارسیان از روز ۱۶ تا ۲۱ مهرماه برپا میکردند: ◻︎ مهرگان نو درآمد بس مبارک مهرگان / فال سعد آورد و روز فرخ و بخت ج...
-
اسرافیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عبری] 'esrāfil در ادیان سامی، فرشتۀ موکل بر باد که در روز رستاخیز در صور خود میدمد تا مردگان زنده شوند.
-
بهیزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vahīĵak] ‹وهیجک› [قدیمی] behizak پنج روز آخر سال در تقویم ایران باستان که بهترتیب عبارت است از: اَهنَوَد، اُشتَوَد، سپنتَمَد، وهوخشتر، و وهِشتواش؛ پنجه؛ پنجۀ دزدیده؛ پنجک؛ پنجۀ مسترقه؛ اندرگاه. Δ چون در گاهنمای باستانی ایران هر م...
-
قاعدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] (زیستشناسی) qā'edegi جریان خون از رحم در زن غیر حامله و برخی پستانداران ماده که هر ۲۸ روز یکبار به مدت ۵ تا ۷ روز طول میکشد؛ عادت ماهانه؛ خونریزی ماهانۀ زنان؛ حیض؛ پریود؛ رگل.
-
آغوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آغُز› 'āqu(o)z شیر غلیظ و زردرنگ چهارپایان اهلی که پس از زایمان آنها تا سه روز دوشیده میشود؛ شیرماک؛ فله؛ شمه؛ فرشه؛ زهک.
-
خشک نانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xošknānae نانی که بدون نانخورش خورده میشود: ◻︎ چون روز گردد میدَوَد از بهر کسب و بهر کد / تا خشکنانهٴ او شود از مشتری ترنانهای (مولوی۱: ۸۶۹).
-
آبریزان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) ‹آبریزگان› [قدیمی] 'ābrizān جشنی که در قدیم ایرانیان در روز سیزدهم تیرماه میگرفتند و بر یکدیگر آب یا گلاب میپاشیدند و این رسم تا زمان صفویه برقرار بوده؛ آبپاشان؛ آبتیرگان.
-
پروار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پرواری› parvār ۱. چاق؛ فربه: ◻︎ اسب لاغرمیان به کار آید / روز میدان، نه گاو پرواری (سعدی: ۶۰).۲. حیوانی که آن را در جای خوب ببندند و خوراک خوب بدهند تا فربه شود.
-
چله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ چهله] čelle ۱. روز چهلم وقوع امری.۲. ایامی در تابستان و زمستان که اوج شدت گرما یا سرماست.۳. [مجاز] مکان خلوتی که صوفیان در آن به ریاضت میپردازند.۴. (تصوف) چهل روزی که صوفیان در آن به ریاضت و عبادت میپردازند.〈 چلهٴ تابستان:۱. چهل ر...
-
ایام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ یَوم] 'ayyām = یوم〈 ایام تشریق: ‹ایامالتشریق› (فقه) روزهای یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ذیالحجه (سه روز بعد از عید قربان) که در قدیم عربها گوشتهای قربانی را در مکه در آفتاب خشک میکردند.〈 ایام باحور: [قدیمی] هفت روز ا...
-
آزادوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) ‹آزادهوار› 'āzādvār ۱. مانند آزادمردان؛ آزادمانند: ◻︎ زمانه پندی آزادوار داد مرا / زمانه چون نگری سربهسر همه پند است ـ به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری / بسا کسا که به روز تو آرزومند است (رودکی: ۴۹۴)، ◻︎ گشاده در هردو آزادوار / میا...