کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روزنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روزنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ro[w]zane = روزن
-
جستوجو در متن
-
سوراخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سولاخ› surāx روزنه؛ رخنه.
-
ژور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: jour] žur روزنهها و شبکههای تزیینی موجود در پارچه یا بافتنی.
-
بادآهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بادآهنج، بادهنج› [قدیمی] bād[']āhang ۱. دریچه؛ روزنه.۲. دریچه که برای وزیدن باد باز کنند.
-
باجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] bāje ۱. گیشه؛ جایگاه مخصوص فروش بلیت یا گرفتن و دادن پول در سینما، بانک، و مانند آنها.۲. دریچه؛ روزنه.
-
تعرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'arroq ۱. عرق کردن.۲. (زیستشناسی) خارج شدن رطوبت زیادی گیاهان بهصورت بخار از منافذ و روزنههای برگها.
-
باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bāz ۱. [مقابلِ بسته] ویژگی پنجره، در، روزنه، و مانندِ آن که امکان ورود و خروج از آن وجود داشته باشد؛ گشوده.۲. بدون پوشش: زخم باز.۳. [مجاز] در حال کار و فعالیت: مغازهها باز بود.۴. گسترده؛ بدون مانع: دشتهای باز.۵. با فاصلۀ زیاد از هم: دستهای ب...