کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روده بزرگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چرب روده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čarbrude تکۀ پاککرده رودۀ گوسفند که با گوشت و چربی پر کرده و پخته باشند؛ جگرآکند؛ چرغند؛ چربرود.
-
روده دراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] rudederāz کسی که بسیار حرف میزند؛ پرحرف؛ پرگو.
-
روده درازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عامیانه، مجاز] rudederāzi پرحرفی؛ پرگویی.
-
روده شو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رودهشوی› (پزشکی) rudešu وسیلهای با لولۀ لاستیکی برای شستشوی معده.
-
جستوجو در متن
-
رکتوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: rectum] (زیستشناسی) rektom بخش انتهایی رودۀ بزرگ؛ راستروده.
-
قولون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قولون qolun، معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) qolu(o)n قسمتی از رودۀ بزرگ که شامل سه بخش صعودی، افقی، و نزولی است.
-
پولیپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: polype] (پزشکی) polip برآمدگی گوشتی در غشای مخاطی معده، رودۀ بزرگ، مثانه، رحم، یا بینی که ممکن است سبب تولید سرطان شود.
-
سده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سدَّة، جمع: سُدَد] [قدیمی] sodde ۱. درگاه؛ پیشگاه.۲. صندلی بزرگ شبیه منبر که بر آن بنشینند.۳. (پزشکی) چیزی که در روده گیر کند و مانع خروج مدفوعات شود.
-
پانکراس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: pancréas] (زیستشناسی) pānk[e]rās غدۀ بزرگ، خوشهای و سرخرنگ نزدیک معده که آنزیمهای گوارشی را به قسمت ابتدایی رودۀ کوچک و هورمون انسولین را در خون میریزد؛ لوزالمعده.
-
اماله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: امالَة] 'emāle ۱. (زبانشناسی) در اصطلاح میل دادن فتحه به کسره بهطوریکه «الف» صورت «ی» پیدا کند، مثل کتیب (امالۀ کتاب)، رکیب (امالۀ رکاب)، و سلیح (امالۀ سلاح).۲. (پزشکی) داخل کردن داروی مایع بهوسیلۀ آلت مخصوص در رودۀ بزرگ از ...
-
شکم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: aškomb, šakamb] ‹اشکم› šekam ۱. (زیستشناسی) قسمت میانی بدن جانوران که معده، رودهها، کبد و چند عضو دیگر در آن قرار دارد.۲. (زیستشناسی) [مجاز] معده.۳. (زیستشناسی) [مجاز] دستگاه گوارش.۴. (زیستشناسی) بخش عقبی بدن حشرات و بندپایان.۵. [م...
-
چادر
فرهنگ فارسی عمید
، قدیمی: čādar (اسم) [سنسکریت] čādor ۱. بالاپوشی که زنان مسلمان روی سر میاندازند و تمام اندام آنها را میپوشاند: ◻︎ بس قامت خوش که زیر چادر باشد / چون باز کنی مادر مادر باشد (سعدی: ۱۷۷).۲. سرپناهی موقتی که با پارچه یا وسایل دیگر برای درامان ماندن ...