کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روبه بازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خاک روبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xākrube خاکوخاشاک و آشغالی که از جارو کردن زمین یا روفتن جایی جمع میشود.
-
روبه راه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] ruberāh ۱. منظم و مرتب؛ درست.۲. آماده برای کار؛ آماده؛ مهیا.〈 روبهراه شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]۱. آمادۀ سفر شدن.۲. آمادۀ کار شدن.۳. راست آمدن کار؛ سروسامان یافتن کار.〈 روبهراه کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز...
-
روبه رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹روبهروی› ruberu رودررو؛ برابر هم.〈 روبهرو شدن: (مصدر لازم) برابر هم شدن؛ بههم رسیدن و رودرروی یکدیگر واقع شدن.〈 روبهرو کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] دو تن را در برابر هم نگهداشتن که حرفهای یکدیگر را بشنوند یا مطلبی را در م...
-
روبه مزاج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] rubahme(a)zāj ۱. روباهطبع؛ مانند روباه؛ حیلهگر؛ مکار.۲. ضعیف و ترسو؛ جبان؛ کمدل: ◻︎ آنکه شیران را کند روبهمزاج / احتیاج است احتیاج است احتیاج (مولوی: لغتنامه: روبهمزاج).
-
خاک روبه کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [منسوخ] xākrubekeš کسی که خاکروبه و آشغال را جمع میکرد و به خارج شهر میبُرد؛ خاکروبهای.