کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روبند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روبند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ruband = روبنده
-
جستوجو در متن
-
برقع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: بَراقِع] [قدیمی] borqa' روبند؛ نقاب؛ تکۀ پارچه که زنان با آن چهرۀ خود را میپوشانند.
-
روبنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹رویوانه، روبند› rubande پارچهای مستطیلشکل برای پوشاندن صورت؛ نقاب؛ روبند.
-
انتقاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enteqāb ۱. روبند بستن؛ نقاب زدن.۲. روبنده بستن زنان.
-
خمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَخمِرَة] [قدیمی] xemār ۱. روبند؛ روپوش زنان.۲. چادر.۳. روسری.
-
داموز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دموزه› [قدیمی] dāmvaz ۱. سله؛ سبد؛ زنبر.۲. پاروبی بزرگ که با آن برف میروبند.
-
نقاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] neqāb ۱. ماسک.۲. پارچهای که زنان با آن چهرۀ خود را میپوشانند؛ روبند.۳. [مجاز] پوشش.
-
برف پاک کن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) barfpākkon ۱. پارو؛ وسیلهای که با آن برف را از روی بام یا زمین میروبند.۲. کسی که برف را از روی بام یا زمین میروبد.۳. وسیلهای نصبشده بر روی شیشۀ اتومبیل برای پاک کردن و کنار زدن برف و باران.
-
پارو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پاروب› pāru ۱.آلتی شبیه بیل که با آن برف یا چیز دیگر را از روی زمین میروبند؛ بیل چوبی.۲. آلتی که در قایقهای پارویی بهوسیلۀ آن قایق را میرانند.〈 پارو کردن: (مصدر متعدی) روبیدن برف یا چیز دیگر از روی زمین بهوسیلۀ پارو.
-
حجاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hejāb ۱. چادر.۲. روپوش؛ روبند.۳. (تصوف) آنچه حائل و مانع میان طالب و مطلوب باشد و مانع تجلی حقایق شود.۴. [قدیمی] پرده.۵. [قدیمی، مجاز] آنچه مانع بین دو چیز دیگر باشد.〈 حجابالغره (غرت): [قدیمی، مجاز] حیرت و سرگردانی.〈 حجاب ظلما...
-
پنام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: padām, pandām] ‹پدام، پندام، پنوم› [قدیمی] panām ۱. روبند.۲. در آیین زردشتی، پارچۀ پنبهای سفید چهارگوشه که زردشتیان هنگامی که موبد در مقابل آتش مقدس اوستا میخواند و مراسم مذهبی بهجا میآورد جلو دهان آویزان میکنند و بندهای آن را به پ...
-
چادر
فرهنگ فارسی عمید
، قدیمی: čādar (اسم) [سنسکریت] čādor ۱. بالاپوشی که زنان مسلمان روی سر میاندازند و تمام اندام آنها را میپوشاند: ◻︎ بس قامت خوش که زیر چادر باشد / چون باز کنی مادر مادر باشد (سعدی: ۱۷۷).۲. سرپناهی موقتی که با پارچه یا وسایل دیگر برای درامان ماندن ...