کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روباز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روباز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) rubāz ۱. گشادهرو؛ بیحجاب.۲. آنچه رویش پوشیده نباشد؛ آنچه در پرده نباشد.
-
جستوجو در متن
-
صندل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sandale، مٲخوذ از لاتینی] sandal نوعی کفش تابستانی و روباز.
-
استخر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹استرخ، استلخ، ستخر› 'estaxr آبگیر مصنوعی، روباز یا سرپوشیده، گود، و معمولاً به شکل مستطیل که برای شنا کردن ساخته میشود.
-
سرگشاده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) sargošāde چیزی که سرش باز باشد از قبیل پاکت و بطری و قوطی سرباز؛ روباز.
-
استودان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: astodān] ‹ستودان، استخواندان› [قدیمی] 'ostudān محوطهای روباز، محصور، و معمولاً مرتفع در خارج شهر که زردشتیان استخوانهای درگذشتگان خود را پس از متلاشی شدنِ جسد، در آن قرار میدادند؛ مقبرۀ زردشتیان؛ دخمه؛ گورستان.
-
کجاوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کجابه، کژاوه، کجوه› [منسوخ] kajāve اتاقک چوبی روباز یا دارای سایبان که دو تای آن را در دو طرف شتر یا قاطر میبندند و بر آن سوار میشوند.
-
پالکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pālaki دو صندق چوبی روباز که سابقاً به دو پهلوی اسب یا قاطر میبستند و دو تن مسافر در آن مینشستند؛ کجاوۀ بیسقف.
-
ورزشگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) varzešgāh ۱. جای ورزش.۲. مکانی وسیع و معمولاً روباز برای انجام مسابقات ورزشی که جایگاههایی برای تماشاگران دارد؛ میدان ورزش.
-
سرباز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sarbāz ۱. [مقابلِ سربسته] آنچه سرش باز باشد مانند بطری و قوطی و پاکت یا چیز دیگر؛ سرگشاده.۲. [مقابلِ سرپوشیده] جایی که سقف نداشته باشد؛ روباز: استخر سرباز.