کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روان شناس مشاوره ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کف روان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kafrovān جانورانی که با کف پا راه میروند، مانند خرس.
-
پاک روان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pākravān کسی که ضمیر و درون پاک دارد؛ پاکجان؛ پاکباطن؛ نیکنفس.
-
روان آسا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹روانآسای› [قدیمی] ravān[']āsā آسایشدهندۀ روح؛ روحانگیز؛ دلگشا.
-
روان آمرز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] ravān[']āmorz ۱. آمرزندۀ روان؛ غفار؛ غفور: ◻︎ بیامرزش روانآمرزی آخر / خدای رایگانآمرزی آخر (نظامی۲: ۱۰۶).۲. (صفت مفعولی) روانآمرزیده؛ مرحوم؛ مغفور
-
روان بخش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ravānbaxš ۱. شادکننده؛ آرامشدهنده.۲. بخشندۀ روحوجان؛ خداوند.۳. (اسم) = روحالقدس
-
روان بخشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ravānbaxši روحبخشی؛ جانبخشی: ◻︎ از روانبخشی عیسی نزنم دم هرگز / زآنکه در روحفزایی چو لبت ماهر نیست (حافظ: ۱۵۸).
-
روان بد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ravānbo(a)d ۱. صاحب روان؛ خداوند روح.۲. نفس کل.
-
روان پریشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (روانشناسی) ravānpariši بیماری روانی که به اختلال شخصیت و قطع رابطۀ بیمار با واقعیت بیرونی منجر شود؛ بیماری روانی.
-
روان پزشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) ravānpezešk طبیبی که بیماریهای روانی را معالجه میکند.
-
روان پزشکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (پزشکی) ravānpezeški علمی که دربارۀ جنبههای مختلف روحی و معالجۀ بیماریهای روانی بحث میکند.
-
روان خواه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] ravānxāh گدای دورهگرد؛ گدا.
-
روان درمانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (پزشکی) ravāndarmāni معالجۀ بیماریهای روانی و روحی؛ معالجۀ آشفتگیهای روانی از طریق روانکاوی، تلقین، اطمینان بخشیدن به بیمار، یا با روشهای فیزیکی، مانند الکتروشوک؛ پسیکوتراپی.
-
روان ریگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ravānrig ریگهایی که در بیابان بهواسطۀ وزش باد از طرفی به طرف دیگر میرود و تشکیل تل و پشته میدهد؛ ریگ روان؛ ریگ رونده: ◻︎ به رومی سپاهی نشاید شکست / نساید روانریگ با کوه دست (فردوسی: ۸/۳۴۶).
-
روان سالار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ravānsālār ۱. روانبد.۲. نفس کل.
-
روان شاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ravānšād شادروان؛ مرحوم. Δ عنوانی احترامآمیز برای فرد درگذشته.