کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روانکامششناس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
روان شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ravānšenās عالِم به احوال و کیفیات روحی انسان؛ متخصص در روانشناسی.
-
شناس
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ شناختن) šenās ۱. = شناختن۲. شناسنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خداشناس، زرشناس، سخنشناس، نکتهشناس.۳. (صفت) آشنا.
-
روان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ruvān] ravān ۱. جان؛ روح حیوانی: ◻︎ شبانگه کارد بر حلقش بمالید / روان گوسفند از وی بنالید (سعدی: ۱۰۰)، ◻︎ جان و روان یکیست به نزدیک فیلسوف / ورچه ز راه نام دو آید روان و جان (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۹).۲. (فلسفه) [قدیمی] نفس ناطقه.
-
روان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ravān ۱. در حال جریان؛ جاری: ◻︎ یکی جویبار است و آب روان / ز دیدار او تازه گردد روان (فردوسی: ۲/۴۲۶).۲. آنکه راه میرود؛ رونده.۳. [مجاز] ملایم و آرام.۴. [عامیانه، مجاز] حفظ؛ از بر؛ بَلَد.۵. (قید) [عامیانه] به آرامی و نرمی: چرخش روان میچرخید.۶...
-
آب شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ābšenās ۱. (فیزیک) کسی که محل آبهای زیرزمینی را میشناسد و میداند کدام نقطه آب دارد و برای حفر قنات یا کندن چاه مناسب است.۲. [قدیمی] کسی که بر بالای کشتی میرفته و گردابها و حرکت موجهای دریا را خبر میداده و راهنمای کشتی بوده.۳. ک...
-
انگل شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) 'angalšenās کسی که انگلها را میشناسد و دربارۀ موجودات آنها مطالعه و بررسی میکند.
-
ایران شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) 'irānšenās دانشمند و نویسندهای (معمولاً غیر ایرانی) که در مورد اوضاع جغرافیایی، تاریخی، فرهنگی، و اجتماعی ایران اطلاعات کامل داشته باشد.
-
باستان شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bāstānšenās شناسندۀ آثار باستانی؛ عالِم و متخصص در علم باستانشناسی؛ عتیقهشناس؛ آرکئولوگ.
-
بافت شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (زیستشناسی) bāftšenās کسی که در شناختن بافتهای حیوانی، گیاهی، و آزمایش آنها تخصص دارد؛ نسجشناس.
-
کان شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kānšenās کسی که به اوضاع معادن و موادی که در آنها است آشنا باشد؛ معدنشناس.
-
قیافه شناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qiyāfešenās کسی که از مشاهدۀ صورت پی به سیرت مردم میبرد.
-
گردون شناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gardunšenās اخترشناس؛ منجم.
-
گیاه شناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (زیستشناسی) giyāhšenās متخصصی که انواع، ظاهر و ویژگیهای گیاهان را بشناسد.
-
گیتی شناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gitišenās ۱. آنکه همۀ جهان را بشناسد؛ شناسندۀ جهان.۲. جهاندیده؛ مجرب
-
لغت شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] loqatšenās آنکه لغت بشناسد؛ آنکه لغات یک زبان و معانی آنها را بداند.