کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رهنمون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رهنمون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹راهنمون› rahne(o)mun راهنما؛ رهبر؛ آنکه راهی را به کسی نشان داده و او را راهنمایی کند.
-
جستوجو در متن
-
نمون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نمونه، نمود› ne(a,o)mun ۱. نماینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): رهنمون.۲. [قدیمی] اشاره؛ رمز.۳. [قدیمی] مثل؛ مانند.
-
سپاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: spāh] ‹اسپاه، اسپه، سپه› (نظامی) sepāh ۱. قسمتی از ارتش که شامل چند لشکر باشد.۲. نیروی نظامی ثابتی در ایران که بعد از انقلاب اسلامی تشکیل شد.۳. [قدیمی] لشکر؛ قشون: ◻︎ سپاه اندک و رای و دانش فزون / به از لشکر گشن بی رهنمون (ابوشکور: شاعر...