کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رهرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رهرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹راهرو› rahro[w] ۱. آنکه به راهی میرود؛ رونده؛ راهرونده.۲. (تصوف) [مجاز] سالک؛ زاهد؛ مرید.۳. [قدیمی] مسافر.〈 رهرو ازل: (تصوف) [مجاز] سالک؛ طالب حق.〈 رهرو آخرت: [قدیمی، مجاز] کسی که از دنیا اعراض کرده و روی به آخرت دارد....
-
جستوجو در متن
-
مسافر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mosāfer ۱. سفرکننده.۲. (تصوف) رهرو؛ سالک.
-
رهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به راه) ‹راهی› [قدیمی] rahi ۱. رونده؛ راهافتاده؛ رهرو.۲. مسافر.۳. غلام؛ بنده؛ چاکر: ◻︎ کمند از رهی بستد و داد خم / بینداخت خوار و نزد هیچ دم (فردوسی: ۱/۲۰۰).