کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رهبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رهبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) rahbar ۱. کسی که دیگری را راهنمایی کند؛ راهنما؛ راهبر.۲. (سیاسی) بالاترین مقام در جمهوری اسلامی ایران؛ ولی فقیه.
-
جستوجو در متن
-
راهنمون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹رهنمون، راهنما› [قدیمی] rāhne(o)mun آنکه راهی را بهکسی نشان میدهد و او راهنمایی میکند؛ رهبر.
-
رهنمون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹راهنمون› rahne(o)mun راهنما؛ رهبر؛ آنکه راهی را به کسی نشان داده و او را راهنمایی کند.
-
ایل بیگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹ایلبیگی› [قدیمی] 'ilbeyg ۱. نایبرئیس ایل.۲. رهبر ایل.
-
ارکستر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: orchestre، مٲخوذ از یونانی] (موسیقی) 'orkestr گروهی ثابت از نوازندگان سازهای مختلف که با هدایت یک رهبر قطعههای موسیقی را اجرا میکنند.
-
زعیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: زُعَماء] za'im ۱. کفیل؛ پذرفتار.۲. رئیس؛ رهبر؛ پیشوا؛ بزرگ قوم.
-
راهنما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹راهنمای، رهنما› rāhna(e,o)mā ۱. کسی که راهی را به دیگری نشان میدهد و او را راهنمایی میکند؛ راهنماینده؛ رهبر؛ پیشوا.۲. نقشه یا هر چیز دیگر که کسی از روی آن راه و مقصد خود را پیدا میکند.
-
دیکتاتور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: dictateur] (سیاسی) diktātor فرمانروای خودسر؛ شخصی که بهعنوان رهبر یک حزب یا از طریق شورش و کودتا زمام امور را در دست گیرد و خودسرانه بر مردم حکومت کند.
-
قلاووز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] ‹قلاوز› [قدیمی] qalāvu(o)z ۱. پیشرو لشکر.۲. رهبر؛ راهنما؛ دلیل راه: ◻︎ اندرآمد چون قلاووزی به پیش / تا برد او را بهسوی دام خویش (مولوی: ۸۳).
-
مرشد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] moršed ۱. راهنما؛ رهبر.۲. (تصوف) پیر.۳. (ورزش) در زورخانه، کسی که با آواز و ضرب حرکت ورزشکاران را هدایت میکند.
-
رهبری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) rahbari ۱. راهنمایی؛ هدایت.۲. (سیاسی) دارندۀ بالاترین مقام در جمهوری اسلامی ایران؛ رهبر.
-
سردفتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. معرب] sardaftar ۱. صاحب دفتر اسناد رسمی که اسناد را ثبت و امضا میکند.۲. [قدیمی، مجاز] اولین نفر گروه؛ رهبر.
-
خلیفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خلیفَة، جمع: خُلَفاء و خَلائِف] xalife ۱. عنوان هریک از جانشینان پیغمبر.۲. رهبر مذهبی برخی جوامع مسیحی شرقی.۳. = خمیرگیر۴. [قدیمی] قائممقام؛ جانشین.۵. [قدیمی] داروغه.
-
بدرقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بدرقَة] badraqe ۱. رهبر؛ راهنما.۲. (اسم مصدر) رهبری.۳. (اسم مصدر) مشایعت.۴. (طب قدیم) آب نیمگرم یا سوپ که پس از خوردن مسهل بهتدریج میخورند.