کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رهایی یافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بازرستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] bāzrastan نجات یافتن؛ رها شدن؛ رهایی یافتن.
-
رهیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) rahidan رها شدن؛ رهایی یافتن؛ آزاد شدن؛ نجات یافتن.
-
رستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: rastan] rastan رهیدن؛ رها شدن؛ رهایی یافتن؛ نجات یافتن.
-
خلاص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] xalās ۱. رهایی یافتن؛ نجات یافتن.۲. رهایی؛ نجات.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] صمیمیت.
-
نجات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نجاة] nejāt ۱. رهایی یافتن. خلاص؛ رهایی.۲. [قدیمی، مجاز] رستگاری.
-
بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: برء] bor ۱. شفا یافتن از مرض.۲. رهایی؛ خلاص.
-
آرمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹آرامیدن، آرمدن، ارمیدن› 'āramidan ۱. آرام گرفتن؛ آرام شدن؛ آسودن؛ آسوده شدن؛ آرامش یافتن.۲. خوابیدن؛ کم شدن؛ از جوشوخروش افتادن؛ آزاد شدن؛ رهایی یافتن.
-
فوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] fo[w]z ۱. پیروزی یافتن.۲. رستگار شدن.۳. پیروزی.۴. رهایی.۵. رستگاری.
-
تفصی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tafassi ۱. از تنگی و دشواری بیرون آمدن.۲. از چیزی یا کسی رهایی یافتن.۳. کنجکاوی دربارۀ چیزی.
-
گشایش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) gošāyeš ۱. رهایی.۲. حل شدن.۳. (اسم) (موسیقی) گوشهای در دستگاه ماهور.۴. [قدیمی] فراخی؛ وسعت.۵. [قدیمی، مجاز] فتح؛ تسخیر.〈 گشایش یافتن: (مصدر لازم) وسعت یافتن؛ فراخی پیدا کردن.
-
جستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: ĵō(i)šn] jastan ۱. خیز کردن؛ خیز برداشتن.۲. [مجاز] رها شدن؛ رهایی یافتن.۳. جهیدن.۴. [قدیمی، مجاز] گریختن.۵. [قدیمی] وزیدن.
-
سلامت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سلامة] salāmat ۱. تندرستی. Δ در فارسی یای مصدری اضافه میکنند و سلامتی میگویند که فصیح نیست.۲. [قدیمی] پاکی و رهایی از عیب و آفت؛ بیعیبی.۳. [قدیمی] بیگزند شدن؛ از عیب و آفت رهایی یافتن.۴. [مقابلِ ملامت] (تصوف) حفظ و رعایت ...
-
فراغت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: فَراغَة] fa(e)rāqat ۱. آسایش؛ راحتی؛ آسودگی: ◻︎ مور گرد آوَرَد بهتابستان / تا فراغت بُوَد زمستانش (سعدی: ۱۶۳).۲. (اسم) فرصت؛ امکان: ◻︎ نه فراغت نشستن نه شکیب رختبستن / نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم (سعدی۲: ۴۹۹).۳. بهپایان رساند...
-
تخلص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] taxallos ۱. (ادبی) نام یا لقبی که شاعر برای خود انتخاب میکند و در بیت آخر شعر میآورد، مانند سعدی، حافظ، و خواجو.۲. (ادبی) بیتی که شاعر، نام شعری خود را در آن میآورد.۳. (ادبی) در بدیع، بیتی در قصیده که تغزل و تشبیب را به تنۀ اصلی پیوند...
-
جان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gyān] jān ۱. نیرویی که تن به آن زنده است؛ روح حیوانی.۲. روان: ◻︎ جان که آن جوهر است و در تن ماست / کس نداند که جای او به کجاست (نظامی۴: ۵۳۸)، ◻︎ جان و روان یکیست به نزدیک فیلسوف / ورچه ز راه نام دو آید روان و جان (ابوشکور: شاعران بیدی...