کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رنگزا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rang] rang ۱. نمود اشیا بر اثر بازتاب نور از آنها.۲. مادهای تهیهشده از مواد معدنی، گیاهی، یا روغنی که برای رنگآمیزی یا نقاشی به کار میرود.۳. [مجاز] رواج؛ رونق: ◻︎ به خان اندر آی ار جهان تنگ شد / همه کار بیبرگ و بیرنگ شد (فردوسی: ...
-
رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rang جامۀ ژنده و رنگین که درویشان بر تن میکردند؛ جبۀ درویشان به رنگ کبود یا دوختهشده از تکههای رنگارنگ؛ خرقه: ◻︎ از آن پوشی تو رنگ ای از خدا دور / که تا گویندت این مرد خداییست (اثیرالدین اخسیکتی: مجمعالفرس: رنگ).
-
رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rang شتر قوی که برای جفتگیری نگه میدارند: ◻︎ کاروانی بیسرا کم داد جمله بارکش / کاروانی دیگرم بخشید بختی جمله رنگ (فرخی: ۴۵۳).
-
رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] (زیستشناسی) [قدیمی] rang بز کوهی: ◻︎ شیر بینم شده متابع رنگ / باز بینم شده مسخر خاد (مسعودسعد: ۱۱۰)، ◻︎ رنگیم و با پلنگ اجل کارزار ما / آخر چه کارزار کند با پلنگ رنگ (سوزنی: ۲۳۲).
-
رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rang پرتو آفتاب و ماه.
-
رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) reng از فرمهای موسیقی با آهنگ طربانگیز که با آن بتوان رقصید.
-
آتش زا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ātašzā ۱. زایندۀ آتش؛ آنچه آتش از آن تولید شود.۲. [مجاز] مؤثر.
-
بچه زا
فرهنگ فارسی عمید
(زیستشناسی) baččezā ویژگی جانوری که قبل از تولد در رحم مادر رشد میکند.
-
فتنه زا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ‹فتنهزای› [قدیمی] fetnezā = فتنهانگیز
-
بیماری زا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (پزشکی) bimārizā تولیدکنندۀ بیماری؛ عاملی که موجب تولید بیماری شود.
-
مصیبت زا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ‹مصیبتزای› [قدیمی] mosibatzā آنچه سبب رنج و مصیبت شود.
-
تازه زا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tāzezā ویژگی آنکه تازه زاییده.
-
طوفان زا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [معرب. فارسی] ‹طوفانزای› tufānzā آنچه سبب طوفان شود.
-
آب رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نقاشی) 'ābrang ۱. در نقاشی، مادۀ رنگی جامدی که قلمموی مرطوب را به آن آغشته میکنند.۲. (صفت) ویژگی نوعی نقاشی که با این ماده کشیده شده است.
-
آتش رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ātašrang قرمزرنگ: ◻︎ تو دهیّ و تو آری از دل سنگ / آتش لعل و لعل آتشرنگ (نظامی۴: ۵۳۸).