کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رنده کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رندش› [قدیمی] rand آنچه هنگام تراشیدن و رنده کردن چیزی فرومیریزد؛ ریزه و تراشه که هنگام رنده کردن چوب جدا میشود؛ تراشه.
-
رندیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] randidan ۱. رنده کردن؛ رنده زدن.۲. تراشیدن؛ تراشیدن چوب یا چیز دیگر برای صاف و هموار کردن آن.۳. [قدیمی] خراشیدن: ◻︎ مرد عاقل به ناخن هذیان / جگر خویش اگر نرندد بِه (انوری: ۷۱۳).
-
پنیرتراش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] panirtarāš آلت فلزی سوراخسوراخ برای رنده کردن و تراشیدن بعضی میوهها از قبیل سیب، خیار، و امثال آنها.
-
تراشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: tašītan] tarāšidan ۱. ستردن موی از بدن با تیغ.۲. جدا کردن پوسته یا ورقههای نازک از چوب یا فلز با رنده یا سوهان یا چرخ؛ تراش دادن.۳. صاف کردن چوب یا تخته.۴. خراشیدن و پاک کردن چیزی.