کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رنج و عذاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رنج آزما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹رنجآزمای› [قدیمی] ranj[']āz[e]mā رنجبرنده؛ رنجبر: ◻︎ یکی بر در خلق رنجآزمای / چه مزدش دهد در قیامت خدای (سعدی: ۱۴۳).
-
رنج آزموده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ranj[']āz[e]mude رنجدیده؛ محنتکشیده؛ سختیدیده.
-
رنج برده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ranjborde محنتدیده؛ آسیبدیده.
-
رنج کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ranjkeš رنجبر؛ زحمتکش.
-
جستوجو در متن
-
عذاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] 'azāb ۱. شکنجه؛ آزار.۲. رنج و درد.〈 عذاب دادن (کردن): (مصدر متعدی) آزار دادن؛ شکنجه کردن.〈 عذاب کشیدن (بردن): (مصدر لازم) درد کشیدن؛ رنج بردن؛ رنج و آزار را تحمل کردن.
-
معذب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mo'azzab ۱. در رنج و عذاب.۲. [قدیمی] عذابشده؛ شکنجهشده.
-
نقمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نِقمَة، جمع: نِقَم و نَقِمات] [قدیمی] na(e)qmat ۱. کینهکشی.۲. عذاب؛ عقوبت؛ پاداش بد.۳. رنج و سختی.
-
شدت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شدّة] šeddat ۱. حدّت؛ بسیاری.۲. اصرار؛ سماجت.۳. [قدیمی] تنگی و سختی زندگی.۴. عذاب؛ سختی؛ رنج.
-
پیسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [ترکی. فارسی] [قدیمی] pisi بیچارگی و بینوایی.〈 پیسی به سر کسی آوردن: [مجاز] او را رنج و عذاب دادن و رسوا و بیآبرو ساختن.〈 به پیسی افتادن: [مجاز] بیچاره، بینوا، و بیآبرو شدن.