کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رنجش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رنجش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ranješ کدورت؛ دلآزردگی؛ رنجیدن.
-
جستوجو در متن
-
اذی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ‹اذا› [قدیمی] 'azā ۱. رنجش.۲. رنج و آزار.
-
آزردگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āzordegi ۱. رنجیدگی؛ دلتنگی؛ رنجش.۲. (اسم) [قدیمی] زخم.
-
کدورت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: کدورة] kodurat ۱. دلتنگی؛ رنجش؛ آزردگی.۲. [قدیمی] تیره شدن.۳. [قدیمی] تیرگی.
-
دل آزار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] del[']āzār ۱. کسی یا چیزی که مایۀ رنجش و آزردگی خاطر باشد.۲. معشوق ستمگر.
-
آزارش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر از آزاردن) 'āzāreš آزار؛ آزردگی؛ رنجش: ◻︎ چنان داشتم ملک را پیش و پس / که آزارشی نامد از کس به کس (نظامی۵: ۱۴/۹).
-
استزادت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استزادَة] [قدیمی] 'estezādat ۱. زیادهخواهی؛ افزونطلبی.۲. گله کردن؛ گلهگزاری.۳. دلآزردگی؛ رنجش.
-
شکراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شکرآب› šekar[']āb ۱. آبشکر؛ آبی که شکر در آن حل کرده باشند.۲. [مجاز] اختلاف و رنجش اندک میان دو دوست: ◻︎ غیر از لب کم حرف تو ساقی نشنیدم / جایی که میان می و ساقی شکراب است (کلیم همدانی: لغتنامه: شکرآب).
-
آزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: āzār] ‹آزیر› 'āzār ۱. اذیت؛ آسیب؛ گزند: ◻︎ آزار بیش زاین گردون بینی / گر تو به هر بهانه بیازاری (رودکی: ۵۱۱).۲. عملی که موجب رنجش دیگری شود؛ رنجش.۳. (بن مضارعِ آزردن و آزاردن) = آزردن۴. (صفت) آزارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): د...
-
گران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: garān] gerān ۱. [مقابلِ سبک] سنگین.۲. [مقابلِ ارزان] پربها.۳. [مجاز] ناپسند؛ ناگوار.۴. [مجاز] عمیق؛ سنگین: ◻︎ آدمی پیر چو شد حرص جوان میگردد / خواب در وقت سحرگاه گران میگردد (صائب: ۸۶۷).۵. [قدیمی، مجاز] مشکل؛ دشوار.۶. [قدیمی، مجاز] سخ...