کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رنجاندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رنجاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹رنجانیدن› ranjāndan رنج دادن؛ به رنج انداختن؛ آزرده ساختن: ◻︎ چو دانی که بر تو نمانَد جهان / چه رنجانی از آز جان و روان (فردوسی: ۴/۴ حاشیه).
-
جستوجو در متن
-
معانات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: معاناة] [قدیمی] mo'ānāt ۱. سختی کشیدن؛ رنج دیدن.۲. کشمکش داشتن.۳. رنجاندن.
-
بخسانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پخسانیدن› [قدیمی] baxsānidan ۱. پژمرده ساختن.۲. رنجاندن؛ آزردن: ◻︎ از او بیاندهی بگزین و شادی با تنآسانی / به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی (رودکی: ۵۳۰).۳. گداختن.
-
آزردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹آزاریدن، آزاردن› 'āzordan ۱. آزار دادن؛ آزرده کردن؛ رنجاندن؛ رنجه ساختن: ◻︎ مشو شادمان گر بدی کردهای / که آزرده گردی گر «آزردهای» (فردوسی: ۷/۴۴۶ حاشیه).۲. (مصدر لازم) رنجه شدن؛ دلتنگ شدن؛ رنجیدن.
-
رنجه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: ranĵak] [قدیمی] ranje آزرده؛ رنجیده؛ دلآزرده؛ دلتنگ.〈 رنجه داشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی] رنجه کردن؛ رنجه ساختن؛ آزرده ساختن؛ آزار رساندن: ◻︎ جنگ یکسو نِه و دلشاد بزی / خویشتن را و مرا رنجه مدار (فرخی: ۱۳۹).〈 رنجه شدن: (مصدر ...
-
دل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dil] del ۱. (زیستشناسی) = قلب۲. [مجاز] خاطر و ضمیر.۳. [مجاز] شکم.۴. [مجاز] درون و میان چیزی.〈 دل آزردن: (مصدر متعدی) [مجاز] کسی را رنجاندن؛ آزرده ساختن.〈 دل باختن: (مصدر لازم) [مجاز] عاشق کسی یا چیزی شدن؛ عاشق شدن؛ فریفته ش...