کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ramak] ‹رمک، رم› rame ۱. گلۀ گاو، گوسفند، یا اسب.۲. سپاه و لشکر.۳. [قدیمی] گروه مردم: ◻︎ گر این خواسته زاو پذیریم همه / ز من گردد آشفته شاه رمه (فردوسی: ۱/۲۴۰).〈 رمه شدن: (مصدر لازم) ‹رمه گشتن› [قدیمی] جمع شدن؛ گرد آمدن؛ در یکجا ج...
-
رمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رمَّة، جمع: رِمَم] [قدیمی] remme استخوان پوسیده.
-
رمه بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹رمهوان› [قدیمی] ramebān = چوپان: ◻︎ گرگ گیاخوار و گوسفند دریده / در رمهٴ من بُوَند و من رمهبانم (سوزنی: ۴۵۵).
-
رمه دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ramedār گلهدار؛ صاحب رمه.
-
رمه یار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹رمیار، رامیار› [قدیمی] rameyār = چوپان
-
جستوجو در متن
-
گله گله
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عامیانه] gal[l]egal[l]e رمهرمه؛ گروهگروه؛ دستهدسته.
-
رمک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ramak = رَمه
-
رمم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ رِمَّة] [قدیمی] remam = رِمّه
-
گله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gal[l]e رمۀ گاو و گوسفند و سایر چهارپایان؛ رمه؛ گروه؛ دسته.
-
نسیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فسیله› [قدیمی] nosile رمه؛ گلۀ اسب.
-
چوپان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čupān] čupān کسی که گوسفندان را به چراگاه میبرد؛ نگهبان گلۀ گوسفند؛ رمهبان؛ رمهیار؛ رامیار؛ رمیار؛ شبان.
-
بهاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] bahāz اسب نجیب و اصیل که در رمه برای جفتگیری رها کنند.
-
ایلخی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] 'ilxi ۱. چهارپایانی که آنها را برای چریدن در صحرا رها کرده باشند.۲. رمۀ اسب.
-
سوام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] savām گله و رمۀ گاو و گوسفند و اسبان و شتران در حال چریدن.