کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رقم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رقم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رَقْم، جمع: اَرقام و رُقُوم] raqam ۱. (ریاضی) هریک از علاماتی که برای نمایاندن اعداد به کار میرود، مانند ارقام فارسی و عربی (۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹، و ۱۰) و ارقام لاتینی (۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹، و ۱۰)؛ عدد.۲. [قدیمی] خط؛ نوشته.۳. ...
-
واژههای مشابه
-
رقم زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] raqamzan ۱. رقمزننده؛ نویسنده.۲. نقاش.
-
واژههای همآوا
-
رغم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] raqm خلاف میل کسی رفتار کردن.
-
جستوجو در متن
-
رقوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ رَقْم] [قدیمی] roqum = رقم
-
مرقم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moraqqam رقمشده؛ نگاشته.
-
ارقام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ رقم] 'arqām ۱. = رقم۲. اجناس.
-
هفت بیجار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هفتهبیجار› haft[e]bijār نوعی ترشی که از چند رقم میوه و سبزی درست میکنند.
-
دویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مقابلِ یگانگی] doy(')i دوتا بودن؛ جدایی و دوگانگی: ◻︎ یعنی چو من و تویی نداریم / بِه گر ز رقم دویی نداریم (نظامی۳: ۵۰۵).
-
فریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فَریه› [قدیمی] fa(e)rye نفرین؛ لعنت: ◻︎ بهرۀ تو آفرین میشد ز سعد مشتری / رقم خصم از نحسکیوان فریه و نفرین بُوَد (فرخی: ۴۵۱).
-
پیکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) peykar ۱. کالبد؛ تن.۲. هیکل.۳. مجسمه؛ تندیس.۴. (ریاضی) رقم؛ شیفر: عدد ۵۹۴ دارای سه پیکرِ ۴، ۹، و ۵ میباشد.۵. [قدیمی] تصویری که نقاش بکشد.
-
ترقین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tarqin ۱. زینت دادن کتاب با رنگهای زیبا.۲. نزدیک به هم نوشتن سطرهای کتاب.۳. نقطه و اعراب گذاشتن بر کلمات.۴. خط کشیدن بر بعضی از ارقام دفتر حساب که معلوم شود آن رقم به حساب آمده است.
-
یکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) yekān ۱. (ریاضی) آخرین رقم سمت راست هر عدد طبیعی.۲. (صفت) [قدیمی] یگانه؛ بیهمتا: ◻︎ ورا نگویم از ارباب دولت است یکی / که او به جاه ز ارکان دولت است یکان (سوزنی: صحاحالفرس: یکان).