کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفت و روی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مفرش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mefraš آنچه روی زمین میگستراندند و روی آن میخوابیدند.
-
ناشیانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] nāšiyāne ۱. ویژگی آنچه از روی ناشیگری و بیتجربگی انجام شود.۲. (قید) باناشیگری؛ از روی ناشیگری و بیتجربگی.
-
اسلاید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: slide] (عکاسی) 'eslāyd عکسی که بر روی صفحۀ شفاف گرفته میشود و در دستگاه پروژکتور بر روی پرده منعکس میگردد.
-
ابلهانه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی. فارسی] 'ablahāne ۱. از روی نادانی و نابخردی.۲. (صفت) آنچه از روی نادانی باشد.
-
بندبازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bandbāzi هنرنمایی و کارهای شگفتانگیز بر روی ریسمانی که در بلندی کشیده میشود، راه رفتن روی ریسمان.
-
کباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] kabāb گوشت بریانشده بر روی آتش؛ قطعه گوشتی که به سیخ میکشند و روی آتش بریان کنند.
-
لوژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: luge] (ورزش) lo(u)ž دستگاهی برای سُر خوردن روی برف و یخ که در پیستهای اسکی روی آن مینشینند.
-
زینک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: zinc] zink ۱. (شیمی) روی.۲. فلزی که در گراورسازی به کار میرود و روی آن عکس میگیرند.
-
روی
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ روییدن و رُستن) ruy ۱. = روییدن۲. روینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خودروی.
-
رویی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به روی) ‹رویین› ruyi ۱. ویژگی آنچه از فلز روی ساخته شده.۲. [مجاز] چیز سخت و محکم.
-
ملیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) malile ۱. رشتههای باریک زر و سیم که با آنها روی لباس نقشونگار و زردوزی میکنند.۲. نقشونگاری که با رشتههای زر و سیم در روی پارچه دوخته باشند.
-
تمبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: timbre] tam[b]r تکۀ کاغذ کوچک چهارگوشه که روی آن عکس شخص یا چیزی و نرخ معیّنی چاپ شده و در پستخانه روی پاکتها میچسبانند یا در ادارات دیگر روی نامهها و اسناد چسبانده میشود.
-
کوزبند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) kuzband شیوهای در زراعت که بذر را روی پل میکارند تا هنگام آب دادن، آب روی آن را فرانگیرد و فقط به ریشه و پایین ساقه برسد.
-
پالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: palette] (نقاشی) pālet تختۀ بیضیشکلی که نقاشان روی دست چپ خود میگیرند و رنگهایی را که لازم دارند در روی آن آماده و ترکیب میکنند.
-
پشه بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) paš[š]eband چادری که از تور ریز یا پارچۀ بسیارنازک به شکل اتاقک میدوزند و روی زمین یا روی تختخواب برپا میکنند و درون آن میخوابند.