کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفت و آمد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جرنگیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹چرنگیدن› [قدیمی] jarangidan صدا کردن شمشیر و زنگ و هرچیز فلزی یا چینی هنگامی که به چیزی بخورد: ◻︎ به ابر اندر آمد دم کرهّنای / جرنگیدن گرز و هندیدرای (فردوسی۱: ۱۲۶۷).
-
آمیختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: āmēxtan] ‹آمیزیدن، آمیغدن، آمیغیدن› 'āmixtan ۱. آمیخته کردن؛ درهم کردن؛ درهم ساختن و مخلوط کردن دو یا چندچیز با هم.۲. (مصدر لازم) درهم شدن؛ آمیخته شدن؛ مخلوط شدن.۳. (مصدر لازم) [قدیمی] رفت و آمد، معاشرت: ◻︎ تو با خوبرویان ب...
-
بالش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: bālišn و barīšn] [قدیمی] bāleš ۱. رشد؛ نمو.۲. به خود نازیدن؛ فخر کردن: ◻︎ تا که بنشست خواجه در بالش / بالش آمد ز ناز در «بالش» (سنائی۱: ۶۶۰).
-
گلستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گلستو› golestān جایی که درخت و بوتۀ گل بسیار باشد؛ گلزار؛ گلشن. Δ در شعر گاهی بهجهت ضرورت گُلسِتان میگویند: ◻︎ گل دگر ره به گلسِتان آمد / وارۀ باغ و بوستان آمد (رودکی۱: ۱۹).
-
شبشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šebešt = شبست: ◻︎ حاکم آمد یکی به غیض و شبشت / ریشکی گنده و پلیدک و زشت (معروفی: شاعران بیدیوان: ۱۴۰).
-
مرخشه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] maraxše نحس؛ شوم: ◻︎ آمد نوروز و نو دمید بنفشه / بر ما فرخنده باد و بر تو مرخشه (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۴۹).
-
آغازیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] 'āqāzidan آغاز کردن؛ آغاز نهادن؛ شروع کردن؛ از سر گرفتن: ◻︎ همه فرجامهات معدوم است / محکم آغاز هرچه آغازی (ابوالفرج رونی: ۱۴۲)، ◻︎ که جز مرگ را کس ز مادر نزاد / ز کسری بیاغاز تا نوشزاد (فردوسی: ۷/۱۵۱)، ◻︎ چون سماع آمد ز اول...
-
عمارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عمارة، جمع: عمارات] 'emārat ۱. بنا؛ ساختمان؛ بنای عالی: ◻︎ هرکه آمد عمارتی نو ساخت / رفت و منزل به دیگری پرداخت ـ وآن دگر پخت همچنین هوسی / واین عمارت به سر نبرد کسی (سعدی: ۵۲).۲. (اسم مصدر) [قدیمی] ساختن؛ آباد کردن.
-
ذاتالرقاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zātorreqā' نوعی استخاره که بر چند تکه کاغذ کلمۀ افعل (بکن) و بر چند تکۀ دیگر کلمۀ لاتفعل (نکن) مینویسند و آنها را تا میکنند و در زیر جانماز میگذارند و پس از خواندن نماز یکی از آنها را برمیدارند اگر افعل آمد خوب است و اگر ...
-
آوریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [مقابلِ بردن] [قدیمی] 'āvaridan آوردن: ◻︎ به کار آمد آنها که برداشتند؟ / نه گرد آوریدند و بگذاشتند (سعدی۱: ۶۵).
-
گنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gang جزیره: ◻︎ همانگه سپاه اندر آمد به جنگ / سپه همچو دریا و دریا چو گنگ (عنصری: ۳۵۸).
-
چارهگری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) čāregari چارهسازی؛ تدبیر و تٲمل: ◻︎ بهجز مرگ هر مشکلی را که هست / به چارهگری چاره آمد به دست (نظامی۶: ۱۱۴۵).
-
دیوکده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) divkade دیوخانه؛ جای دیو: ◻︎ پیشم آمد هزار دیوکده / در یکی صدهزار دیو و دده (نظامی۴: ۶۷۷).
-
خودگزین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xodgozin خودخواه؛ خودپرست: ◻︎ خویشبینی کرد و آمد خودگزین / خنده زد بر کار ابلیس لعین (مولوی: ۱۸۸).
-
شاهده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: شاهدَة، مؤنثِ شاهد، جمع: شواهد] [قدیمی] šāhede = شاهد: ◻︎ رفت آن عجوز پر دغل، رفت آن زمستان و وَحَل / آمد بهار و زاد از او صد شاهد و صد شاهده (مولوی۲: ۱۲۰۲).