کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رعد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رعد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ra'd ۱. (هواشناسی) صدایی که از برخورد تودههای ابر به گوش میرسد؛ آسمانغرنبه؛ تندر.۲. سیزدهمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۴۳ آیه.
-
واژههای همآوا
-
راد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: rāt] [قدیمی] rād ۱. جوانمرد؛ نجیب؛ آزاده.۲. سخی؛ بخشنده؛ کریم: ◻︎ چو خواهی که شاهی کنی راد باش / به هر کار با دانش و داد باش (اسدی: ۲۳۹).۳. خردمند؛ دانا.
-
جستوجو در متن
-
رعدآسا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [مجاز] ra'd[']āsā رعدمانند؛ همچون رعد؛ مانند رعد: بانگ رعدآسا.
-
آسمان غرش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آسمانغرغره، آسمانغرنبه، آسمانغره› 'ās[e]mānqorreš رعد؛ تندر.
-
پخنو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بخنو› [قدیمی] paxnu تندر؛ رعد.
-
بختو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] boxtu ۱. رعد؛ تندر.۲. = بخنو
-
تندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تندور› tondar ۱. (هواشناسی) = رعد۲. [قدیمی] هرچیز غرّنده.
-
هزت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: هزّة] [قدیمی] hezzat ۱. نشاط و خرمی.۲. (اسم) صدای رعد.
-
بخنو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بخنور، بخنوه، بختو، بختوه، بختور، پخنو› [قدیمی] ba(o)xno[w] ۱. تندر؛ رعد: ◻︎ چون به بانگ آید از هوا بخنو / می خور و بانگ رود و چنگ شنو (رودکی: ۵۴۶).۲. هرچیز غرنده.
-
کنور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] konur رعد؛ غرش ابر: ◻︎ بلرزید صحرا و کوه از کنور / تو گفتی که برق آتشی زد به طور (فرقدی: لغتنامه: کنور).
-
قاصف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: قَواصِف] [قدیمی] qāsef ۱. شکننده.۲. باد شدید و تند که درختان را بشکند.۳. رعد سخت و غرنده.
-
ویله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] veyle شوروغوغا؛ فریاد؛ بانگ بلند: ◻︎ چو رعد خروشان یکی ویله کرد / که گفتی بدرّید دشت نبرد (فردوسی: ۴/۱۲۵).
-
غمامیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qamāmiy[y]e فرقهای از غلات شیعه که علیبن ابیطالب را خدا و مقیم در ابرها میدانستند و میگفتند که رعد صوت او و برق شلاق اوست.