کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رطب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رطب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ یابس] [قدیمی] ratb تر؛ آبدار.〈 رطبویابس: [مجاز]۱. همه چیز.۲. سخنان درستونادرست.
-
رطب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] rotab خرمای تازه؛ خرمای نورس.
-
واژههای مشابه
-
رطب اللسان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی، مجاز] ratbollesān ترزبان؛ خوشبیان؛ شیرینزبان.
-
واژههای همآوا
-
رتب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ رُتبَة] [قدیمی] rotab = رتبه
-
جستوجو در متن
-
بصری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بصرَة) [عربی: بصریّ] basri ۱. از مردم بصره.۲. تهیهشده در بصره: رطب بصری.
-
استه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] 'aste = هسته: ◻︎ کسی بیعیب نَبوَد در زمانه / رطب را استه باشد در میانه (ابوالمثل: مجمعالفرس: استه).
-
الست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آلست، آرست› [قدیمی] 'alast سرین؛ کفل؛ ران: ◻︎ همچون رطب اندام و چو روغنْش سرین / همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست (عسجدی: ۲۵).
-
کاناز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ کناز، کنز› [قدیمی] kānāz قسمت انتهایی خوشۀ خرما که به شاخه چسبیده است: ◻︎ من بدان آمدم به خدمت تو / که برآید رطب ز کانازم (رودکی: ۵۲۵).
-
کارآشوبی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] kār[']āšubi ۱. کارشکنی: ◻︎ ز کارآشوبی مریم برآسود / رطب بیاستخوان شد شمع بیدود (نظامی۲: ۲۳۹).۲. آشفتگی و خرابی کار.
-
شیرین کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] širinkār ویژگی کسی که کار و هنر جالب توجه از خود نشان میدهد: ◻︎ بندهای رطب از نخل فروآویزند / نخلبندان قضا و قدر شیرینکار (سعدی۲: ۶۴۶).