کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] raš = اَرَش: ◻︎ رش و سنگ کم و ترازوی کژ / همه تدبیر مرد غدار است (ناصرخسرو: ۲۸۵).
-
رش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] raš ۱. تپه؛ پشته؛ تل.۲. زمین پشتهپشته: ◻︎ هرچه بخواهد بده که گندهزبان است / دیو رمیده نه کنده داند و نه رش (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۳۳).
-
رش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] raš = رشن: ◻︎ درآمد در آن خانهٴ چون بهشت / به روز رش از ماه اردیبهشت (عنصری: ۳۵۲).
-
رش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] raš جامۀ ابریشمی.
-
رش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رشّ، جمع: رِشاش] [قدیمی] raš[š] ۱. اندکاندک و ریزهریزه آمدن باران.۲. پاشیدن.۳. (اسم) قطره.
-
واژههای مشابه
-
شاه رش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šāhraš اندازۀ امتداد دو دست درحالیکه دستها را بهطور افقی از هم بگشایند؛ ارش؛ رش.
-
جستوجو در متن
-
رشاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ رشّ] [قدیمی] rešāš = رشّ