کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رس کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پی رس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) peyres ۱. آنکه از پی برسد.۲. آنکه از دنبال آید و به دیگران ملحق شود؛ پیرسنده؛ ازپیرسنده.
-
پیش رس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) pišre(a)s ۱. کسی که پیش از دیگران به مقصد برسد؛ پیشرسنده.۲. آنچه پیشتر از وقت مقرر فرابرسد.۳. میوهای که زودتر از نوع خود بهدست آید؛ نوبر.
-
تازه رس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tāzere(a)s نورس؛ تازهرسیده.
-
سایه رس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sāyeres میوهای که در سایه رسیده باشد.
-
هم رس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] hamras هماهنگ؛ یکجهت؛ متقارب.
-
یاری رس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] yārira(e)s = یاررس
-
جستوجو در متن
-
کف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کفج› kaf ۱. مادۀ سفیدرنگی که از حل شدن مواد شوینده در آب پدید میآید.۲. مادۀ سفیدرنگی که هنگام عصبانیت، غش، صحبت کردن، و مانند آن از دهان خارج میشود.= کفِ دریا:۱. (زیستشناسی) صدف نسبتاً پَهن، ضخیم، سفیدرنگ، و سبُک ماهی مرکب.۲. (زمینشناسی) ...