کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رسن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رسن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] rasan ۱. = ریسمان۲. افسار.
-
واژههای مشابه
-
رسن باز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] rasanbāz = بندباز
-
جستوجو در متن
-
تیلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tilā ۱. رسن.۲. چرخ رسنتابی.
-
شطن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَشطان] [قدیمی] šatan رسن دراز.
-
پیشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیشند› [قدیمی] pišan لیف خرما که از آن رسن یا چیز دیگر میبافند.
-
حبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] habl آنچه با آن چیزی را میبندند؛ بند؛ ریسمان؛ رشته؛ رسن.
-
رشمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ra(e)šme ۱. رشته.۲. رسن؛ طناب باریک.
-
حبل المتین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hablolmatin ۱. رسن محکم؛ رشتۀ محکم.۲. شریعت اسلام.۳. قرآن.
-
دارباز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] dārbāz کسی که در بلندی روی ریسمان راه برود و بازی کند؛ ساروباز؛ بندباز؛ رسنباز.
-
ربقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رَبقَة و رِبقَة] [قدیمی] rebqe ۱. حلقۀ طناب؛ گره ریسمان.۲. رشتۀ گرهدار.۳. حلقۀ رسن که بر گردن ستور میبندند.
-
غازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] qāzi ۱. بندباز؛ رسنباز؛ ریسمانباز: ◻︎ سالک به سینه شو نه بهصورت که عنکبوت / غازی نگردد ارچه برآید به ریسمان (مجیرالدین بیلقانی: ۱۵۲)، ◻︎ سغبهٴ خلقم چو صوفی در کنش / شهرۀ شهرم چو غازی بر رسن (سعدی۲: ۶۶۰).۲. معرکهگیر.
-
سغر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اسغر، سغرنه، سگرنه› (زیستشناسی) [قدیمی] soqa(o)r = سیخول: ◻︎ چو رسن گر ز پس آمد همه رفتار مرا / به سغر مانم کاو باز پس اندازد تیر (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۶).
-
طناب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طِناب] tanāb رسن؛ ریسمان؛ رشتۀ کلفت.〈 طناب انداختن: (مصدر متعدی)۱. کمند انداختن؛ با کمند کسی را گرفتار ساختن.۲. ریسمان به گردن کسی انداختن و او را خفه کردن.