کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی از رَستن) raste رهاشده؛ نجاتیافته.
-
رسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rastak] raste ۱. (نظامی) هریک از واحدهای تخصصی ارتش.۲. دسته و گروهی از مردم که در یک شهر با یکدیگر همکار و همپیشه باشند: رستهٴ نانوایان، رستهٴ گوشتفروشان، رستهٴ آهنگران.۳. رده؛ صف؛ قطار.۴. [قدیمی] بازار.۵. [قدیمی] دکانهایی که در بازا...
-
رسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی از رُستن) roste روییده.
-
جستوجو در متن
-
رج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) raj رده؛ رسته؛ صف؛ قطار.
-
بررسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مقابلِ بربسته] [قدیمی] barroste ۱. روییده؛ رسته.۲. [مجاز] واقعی؛ طبیعی.
-
روییده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ruy(')ide رسته؛ گیاهی که از زمین سر درآورده و سبز شده.
-
سماط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سُمُط] [قدیمی] semāt ۱. آنچه بر زمین بگسترانند و بر روی آن طعام بگذارند؛ بساط؛ سفره؛ خوان.۲. صف؛ رده؛ رسته.
-
شاه سپرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] šāhesparam = شاهاسپرغم: ◻︎ بوستانافروز بنگر رسته با شاهسپرم / گر ندیدستی خط قوسُقزح بر آسمان (ازرقی: ۷۲).
-
صنف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَصناف و صُنُوف] senf ۱. گروهی از افراد که در زمینهای خاص فعالیت دارند.۲. [قدیمی] نوع؛ گونه؛ رسته.۳. [قدیمی] پیشهور.
-
ساباط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سَوابیط و ساباطات] [قدیمی] sābāt ۱. دالان و راهرو روپوشیده بین دو خانه یا دو دکان: ◻︎ بود ساباطی اندر آن رسته / از دو سو سُمجهای در بسته (بهار: ۷۱۲).۲. پوشش بالای رهگذر.۳. سقفی که در زیر آن راه ورود به خانه باشد.
-
رده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) rade ۱. رج؛ رجه؛ صف؛ رسته؛ قطار: ◻︎ رده برکشیده سپاهش دو میل / به دست چپش هفتصد زندهپیل (فردوسی: ۱/۱۶).۲. (زیستشناسی) از واحدهای ردهبندی جانوران و گیاهان که پس از شاخه و قبل از راسته قرار دارد.۳. مقام.۴. کلاسه.
-
سایه گستر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) sāyegostar ۱. درختی که سایۀ بسیار داشته باشد: ◻︎ درختی سایهگستر رسته بینی / رسی در سایهاش راحت نشینی (ایرجمیرزا: ۱۵۶).۲. [قدیمی، مجاز] شخص مهربان و نوازشکننده که دیگران را در سایۀ حمایت خود درآورد؛ سایهگسترنده؛ سایهافکن.
-
طبقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طبقَة، جمع: طبقات] tabaqe ۱. مرتبه؛ درجه.۲. یک دسته یا صنف از مردم.۳. هریک از قسمتهای ساختمان که دارای یک سقف و یک کف است.۴. (زمینشناسی) چینه.۵. دسته؛ گروه؛ رسته.۶. (جامعهشناسی) مردمی که از نظر وضع اجتماعی و اقتصادی با هم تفاوت دارند:...
-
آزاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: āzāt، مقابلِ بنده] 'āzād ۱. رها؛ یله؛ رسته.۲. بدون دلبستگی به دنیا و تعلقات آن؛ وارسته: ◻︎ عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه / پای آزادان نبندند ار به جایی رفت رفت (حافظ: ۱۸۲).۳. بیقیدوبند.۴. آنکه آزادی دارد.۵. آنکه یا آنچه وا...