کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: rastan] rastan رهیدن؛ رها شدن؛ رهایی یافتن؛ نجات یافتن.
-
رستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: rustan] rostan ۱. سبز شدن و سر از خاک در آوردن گیاه؛ روییدن.۲. [مجاز] به وجود آمدن؛ پدید آمدن.
-
جستوجو در متن
-
انبات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'embāt ۱. رویانیدن.۲. روییدن؛ رستن گیاه.
-
تملص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamallos ۱. رستن؛ خلاص شدن.۲. تن به کار ندادن.۳. لغزیدن.
-
پرواس
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پرواسیدن، اسم مصدر) [قدیمی] parvās = پرواسیدن: ◻︎ به عدل او بُوَد از جور بدکنش رستن / به خیر او بُوَد از شر این جهان پرواس (ناصرخسرو: مجمعالفرس: ۲۳۲).
-
روییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ruy(')idan ۱. سبز شدن و برآمدن گیاه از زمین؛ رستن؛ نمو کردن.۲. رشد کردن بعضی از اجزای بدن: روییدن مو.۳. [مجاز] بیرون آمدن چیزی از چیز دیگر: از گردنش سری دیگر رویید.۴. [مجاز] به وجود آمدن؛ ایجاد شدن.۵. (مصدر متعدی) [قدیمی] رویاندن؛ پرو...