کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) rost ۱. (زمینشناسی) = رُس۲. (صفت) [قدیمی] سخت؛ محکم؛ استوار: ◻︎ خویشتندار باش و رست و امین / کز یسار تو ناظرند و یمین (اوحدی: مجمعالفرس: رست).۳. دلیر.۴. چیره.
-
واژههای مشابه
-
سایه رست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] sāyerost ۱. گیاهی که در زیر سایۀ درختان بروید و نمو کند؛ روییدۀ در سایه.۲. [مجاز] نازپرورده؛ به نازونعمت پرورشیافته.
-
جستوجو در متن
-
ستانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ آستانه] [قدیمی] setāne آستان؛ درگاه؛ درگه: ◻︎ گر از سوختن رست خواهی همیشو / به آموختن سر بنه بر ستانه (ناصرخسرو: ۴۲).
-
آل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آلا› [قدیمی] 'āl سرخ کمرنگ: ◻︎ میرُست ز دشت خاوران لالهٴ آل / چون دانهٴ اشک عاشقان در مه و سال (ابوسعید ابوالخیر: ۳۸۳).
-
گلمر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) golmar ۱. (زیستشناسی) نام گلی: ◻︎ از آن گلمر که دل بردوزد آن هم / ز هر تن لاله رست و ارغوان هم (امیرخسرو: مجمعالفرس: گلمر).۲. [قدیمی] نوعی پیکان تیر.
-
دوردست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مجاز] durdast ۱. جای دور: ◻︎ ز بانگ سگان کآمد از دوردست / رمیدند گرگان و روباه رست (نظامی۵: ۹۶۶).۲. (صفت) چیزی که نزدیک نباشد؛ آنچه در دسترس نباشد.
-
برم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: varm] [قدیمی] barm ۱. برغ.۲. چشمه: ◻︎ چون تن خود به برم پاک بشست / از مسامش تمام، لؤلؤ رُست (شهیدبلخی: شاعران بیدیوان: ۲۸).۳. تالاب.۴. گودالی که در آن آب جمع شده.
-
رس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رُست› (زمینشناسی) ros[s] نوعی خاک که از امتزاج آن با آب خمیری چسبنده حاصل میشود و میتوان آن را به شکلهای مختلف درآورد و بهواسطۀ مواد خارجی به رنگهای زرد، سرخ، خاکستری، سبز، سیاه، سفید درمیآید؛ خاک رس؛ رست.