کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رزم آزمود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رزم آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹رزمآرای› [قدیمی] razm[']ārā ۱. کسی که در صفآرایی و کار جنگ ورزیده و ماهر باشد؛ رزمآراینده.۲. دلاوری که در جنگ و نبرد هنرنمایی کند.
-
رزم آزما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹رزمآزمای› [قدیمی] razm[']āz[e]mā رزمآزماینده؛ جنگدیده؛ رزمآزموده؛ جنگی؛ جنگاور.
-
رزم آزموده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] razm[']āz[e]mude کسی که در جنگ ورزیده و ماهر شده؛ جنگآزموده؛ جنگدیده؛ دلیر؛ جنگجو.
-
رزم آور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] razm[']āvar جنگاور؛ جنگجو؛ رزمآورنده.
-
رزم توز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] razmtuz رزمجو؛ رزمتوزنده؛ جنگجو؛ رزمیوز؛ رزمیوش.
-
رزم جو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) razmju رزمجونده؛ رزمخواه؛ جنگجو.
-
رزم خواه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] razmxāh رزمخواهنده؛ رزمخواه؛ جنگجو.
-
رزم دیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] razmdide جنگدیده؛ رزمآزموده.
-
رزم زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] razmzan جنگاور؛ جنگی.
-
رزم ساز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] razmsāz جنگجو؛ رزمسازنده.
-
رزم کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] razmkār رزمآور؛ جنگاور؛ جنگجو.
-
رزم ناو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) razmnāv کشتی جنگی تندرو که دارای توپخانه و وسایل ضد حملههای هوایی است.
-
رزم یوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹رزمیوش، رزمتوز› [قدیمی] razmyuz رزمجو؛ جنگجو؛ جنگی.
-
رزم یوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] razmyuš رزمیوز؛ رزمتوز؛ رزمجو؛ جنگجو؛ جنگی: ◻︎ نه پیدا بُد از خون تن رزمیوش / که پولادپوش است یا لعلپوش (اسدی: لغتنامه: رزمیوش).