کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رزمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رزمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رِزمَة] [قدیمی] rezme بقچۀ لباس؛ بستۀ رخت؛ پشتوارۀ جامه؛ لنگۀ بارقماش.
-
جستوجو در متن
-
رزم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) razm جنگ؛ نبرد؛ پیکار؛ رزمه.
-
قپان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از لاتینی] ‹کپان› qapān ۱. نوعی ترازوی بزرگ مخصوص وزن کردن بارهای سنگین: ◻︎ یکی دیبا فروریزد به رِزمه / یکی دینار برسنجد به قپّان (عنصری: ۲۷۰). Δ در این بیت qappān۲. باسکول.
-
بلغنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بلغند، بلغده، بلغد› [قدیمی] bolqonde ۱. ویژگی چیزهایی که روی هم نهاده شده است؛ تودهشده.۲. بسته.۳. (اسم) بستۀ قماش؛ بقچه؛ رزمه: ◻︎ راه باید برید و رنج کشید / کیسه باید گشاد و بلغنده (سوزنی: ۸۷).۴. (اسم) لنگۀ بار.
-
پرونده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) parvande ۱. نوشتهها و سندهای راجع به یک موضوع که در یک پوشه جمع شده باشد؛ دوسیه.۲. [قدیمی] کیسهای که پیشهوران ابزار کار خود را در آن میگذارند.۳. [قدیمی] پارچهای که قماش یا چیز دیگر در آن بپیچند؛ رزمه.۴. [قدیمی] بستۀ قماش.