کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رد و بدل کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تقلیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqlib ۱. برگردانیدن؛ وارون کردن؛ دگرگون کردن.۲. وارون کردن کلمه و بدل کردن حرفی به حرف دیگر.
-
تبادل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tabādol با هم عوض کردن؛ بدل کردن؛ معاوضه کردن؛ عوضوبدل گرفتن از هم.
-
مبادله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مبادَلـَة] mobādele با کسی چیزی بدل کردن؛ چیزی عوض چیز دیگر گرفتن.
-
ردیابی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) radyābi دنبال کردن رد و اثر کسی یا چیزی.
-
ابدال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ebdāl ۱. قرار دادن چیزی به جای چیز دیگر؛ بدل کردن؛ عوض کردن.۲. (زبانشناسی) عوض شدن حرفی با حرف دیگر به دلیل ساده شدن تلفظ.
-
پی جویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) peyjuy(')i رد و اثر چیزی را جستجو کردن.
-
ایز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] 'iz ردپا؛ رد پی؛ نشان قدم.〈 ایز گم کردن: [عامیانه، مجاز]۱. رد گم کردن؛ رد پا را از میان بردن.۲. کسی را منحرف ساختن و به غلط انداختن.
-
بیختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: vēxtan] [قدیمی] bixtan چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخالهاش باقی بماند؛ چیزی را غربال کردن؛ چیزی را از موبیز رد کردن.
-
پوست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pōst، مقابلِ مغز] pust ۱. جلد؛ غلاف؛ قشر.۲. (زیستشناسی) آنچه روی عضلات بدن انسان و جانوران را پوشانده و اعمال آن عبارت است از احساس حرارت، برودت، درد، و لمس: پوست بدن.۳. (زیستشناسی) آنچه روی تنه و شاخۀ درخت و گیاه و میوه را میپوشاند:...
-
برگرداندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹برگردانیدن› bargardāndan ۱. بازگردانیدن؛ برگشت دادن.۲. رد کردن؛ پس آوردن؛ پس دادن؛ واپس بردن.۳. پشتورو کردن؛ واژگون کردن.۴. [مجاز] قی کردن: هرچه خورده بود برگرداند.۵. ویران کردن؛ خراب کردن.۶. [عامیانه، مجاز] نظر و عقیدۀ کسی را بد کردن:...
-
خلف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اَخلاف] xalaf ۱. ویژگی فرزند خوب و صالح.۲. [مقابلِ سلف] ازپسآینده.۳. جانشین.۴. [قدیمی، مجاز] بدل؛ عوض.۵. (اسم) [قدیمی] فرزند.
-
تاوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tāvān] tāvān ۱. آنچه بابت خسارت و زیانی که از عمل کسی به دیگری وارد شده بگیرند؛ غرامت.۲. بدل.۳. [قدیمی] زیان.
-
برخورد
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ برخوردن، اسم مصدر) barxord ۱. تصادف.۲. ملاقات؛ به هم رسیدن دو چیز یا دو تن هنگام رد شدن و گذشتن از جایی.〈 برخورد کردن: (مصدر لازم)۱. همدیگر را دیدن؛ ملاقات کردن.۲. تصادف کردن.۳. [عامیانه، مجاز] باشدت وخشونت رفتار کردن.
-
صرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] sarf ۱. خرج کردن.۲. انفاق کردن مال.۳. (اسم) (ادبی) در دستور زبان عربی، علمی که در اشتقاق و صیغههای کلمات عربی بحث میکند و قواعدی برای نقل صیغههای افعال بهدست میدهد؛ تصریف.۴. (اسم) (اقتصاد) تفاوت بین قیمت واقعی پول و قیمتی که در...
-
پی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pād] pey ۱. بخش زیرین بنا، بهویژه زیر دیوارها و ستونها که خاک آن را برداشته و بهجای آن مصالح بادوامتر ریختهاند؛ فونداسیون.۲. پای؛ پا.۳. [قدیمی] رد پا.۴. [قدیمی] نشان؛ اثر.۵. [قدیمی] بنیان؛ شالوده؛ پایه.〈 پیِ: (حرف اضافه) [مجاز...