کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رخنه رخنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سوراخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سولاخ› surāx روزنه؛ رخنه.
-
انثلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (شیمی) [قدیمی] 'enselām رخنهدار شدن؛ رخنه پیدا کردن.
-
خلل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی: خَلل] xe(a)lal ۱. کاهش.۲. رخنه و تباهی در کار.۳. گشادگی و رخنه.۴. آسیب؛ صدمه.۵. [قدیمی] قصور؛ کوتاهی.
-
اشکاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'eškāf رخنه؛ چاک؛ شکاف.
-
انفراج
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enferāj رخنه و شکاف شکاف شدن.
-
ثقب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] saqb ۱. سوراخ کردن.۲. (اسم) سوراخ؛ رخنه.
-
ثلمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ثلمَة] [قدیمی] solme ۱. رخنه؛ سوراخ؛ تَرَک.۲. [مجاز] خلل.
-
اثلم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'aslam ۱. (ادبی) = ثَلم۲. [قدیمی] رخنهدار؛ رخنهیافته.۳. [قدیمی] شمشیر یا نیزهای که در آن رخنه ایجاد شده باشد.
-
ردم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] radm ۱. بستن.۲. سد کردن.۳. بستن در.۴. سد کردن رخنه.
-
اشکفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'eškaft ۱. شکاف.۲. (صفت) شکافته.۳. شکاف و رخنه در زمین یا کوه.۴. غار.
-
هیناهین
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] hināhin زمان شتاب و تعجیل و شتابزدگی: ◻︎ میکند رخنه نظم حال مرا / در چنان داروگیر و هیناهین (انوری: ۳۷۹).
-
مضا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مضاء] [قدیمی] mazā ۱. نفوذ و رخنه کردن در کاری و انجام دادن آن.۲. نفوذ.۳. روانی.۴. برندگی.
-
آهون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'āhun ۱. رخنه.۲. مجرایی که در زیرِ زمین باشد؛ راه زیرزمینی؛ نقب؛ سمجه: ◻︎ به آهون زدن در زمان شتاب / سبکتر ز ماهی روند اندر آب (اسدی: ۳۴۶).
-
خرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] xarq ۱. شکافتن؛ پاره کردن؛ چاک دادن.۲. (اسم) سوراخ؛ رخنه؛ شکاف.〈 خرق عادت: [مجاز]۱. خلاف عادت.۲. انجام دادن کار غیرعادی و معجزهمانند.
-
ترک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تراک› tarak ۱. شکاف؛ رخنه.۲. (اسم صوت) ‹تراک، طراق، تراغ› صدایی که از شکستن یا ترکیدن چیزی برآید.۳. [قدیمی] خندقی که گرداگرد حصار و قلعه حفر کنند.