کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رحل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رحل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: رِحال] rahl ۱. دو تختۀ متصل بههم که باز و بسته میشود و قرآن یا کتاب را موقع خواندن روی آن میگذارند.۲. [قدیمی] اسباب و اثاثی که در سفر با خود برمیدارند.〈 رحل اقامت افکندن: [مجاز] در جایی بار فرود آوردن و اقامت کردن.
-
جستوجو در متن
-
رحال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ رَحْل] [قدیمی] rehāl = رحل
-
رحله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rehle ۱. سفرنامه.۲. = رحل
-
کرسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کرسیّ، معرب. مٲخوذ از آرامی] korsi ۱. چهارپایهای که بر روی آن مینشینند؛ صندلی.۲. پست؛ شغل.۳. رشتۀ تخصصی دانشگاه: کرسی فلسفه در دانشگاه هاروارد.۴. [قدیمی] مرکز شهر، کشور، یا منطقه.۵. [قدیمی] جای قرار دادن کتاب؛ رحل.۶. [قدیمی] تخت پادشاه...