کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رجل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رجل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: رِجال] rajol مرد.
-
رجل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] rejl پا؛ قدم.〈 رجل قنطورس: (نجوم) [قدیمی] ستارهای درخشان در صورت فلکی قنطورس.
-
واژههای مشابه
-
رجل الجبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (نجوم) rejloljabbār از ستارگان قدر اول صورت جبار؛ رجلالجوزا.
-
رجل الغراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] rejlolqorāb = غازایاقی
-
جستوجو در متن
-
رجال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ رجل] rejāl = رَجل
-
جمع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] jam' ۱. [جمع: جموع] جماعت؛ گروه؛ گروه مردم.۲. (ریاضی) یکی از چهار عمل اصلی حساب که چند عدد را روی هم مینویسند و آنها را به هم میافزایند.۳. (اسم مصدر) قرار دادن دو یا چند چیز در کنار یکدیگر.۴. (اسم مصدر) گرد آوردن؛ فراهم آوردن.۵. (...